۱۳۴۵
خیلی دلم میخواهد حرف بزنم، داد بزنم، کلمات را تند تند پشت هم ردیف کنم ولی نمی شود. کلمه ای پیدا نمی کنم. ذهنم میخواهد از مردم مظلوم - واقعا مظلوم - خوزستان بگوید، از کم آبی بگوید، از روند کند واکسیناسیون و مدیریت افتضاح! افتضاح! افتضاح! بگوید، از لباس های بد رنگ بانوان در المپیک و ترکیب مزخرفشان با کت شلوار های سرمه ای آقایان، از تعطیلی ۶ روزه تهران و در خانه ماندنمان بگوید، از رسانه ی ملی که هیچ اعتمادی به آن نیست، از رسانه ی خارجی که مصداق جمله ی «هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیره» ست، از خودم، مدرسه رفتن، دلم می خواست از همه اینها بگویم اما یک چیزی این وسط می لنگید. هنوز هم می لنگد.
- ۲ نظر
- ۲۸ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۱