پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۳۴۵

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۵۱ ب.ظ

خیلی دلم میخواهد حرف بزنم، داد بزنم، کلمات را تند تند پشت هم ردیف کنم ولی نمی شود. کلمه ای پیدا نمی کنم. ذهنم میخواهد از مردم مظلوم - واقعا مظلوم - خوزستان بگوید، از کم آبی بگوید، از روند کند واکسیناسیون و مدیریت افتضاح! افتضاح! افتضاح! بگوید، از لباس های بد رنگ بانوان در المپیک و ترکیب مزخرفشان با کت شلوار های سرمه ای آقایان، از تعطیلی ۶ روزه تهران و در خانه ماندنمان بگوید، از رسانه ی ملی که هیچ اعتمادی به آن نیست، از رسانه ی خارجی که مصداق جمله ی «هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیره» ست، از خودم، مدرسه رفتن، دلم می خواست از همه اینها بگویم اما یک چیزی این وسط می لنگید. هنوز هم می لنگد.

  • ۰۰/۰۴/۲۸
  • سایه

نظرات (۲)

درست میشه 

پاسخ:
امیدوارم!
  • صابر اکبری خضری
  • به قول اخوان فعلا «دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید» اما مهم همین بی تفاوت نبودن و خون دل خوردنه، کسایی که خون دل بخورن، خدا ایشالا بهشون توفیق اصلاح و کار هم میده... ایشالا هممون جزشون باشیم.

    پاسخ:
    واقعا ان شاء الله توفیق بده خدا که یه باری برداریم. هر چند کوچیک.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">