فهمیدی یا نه؟
نترررررس بچه جون. الخیر فی ما وقع.
- ۰ نظر
- ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۴۲
نترررررس بچه جون. الخیر فی ما وقع.
من آدم ثبت کردنم. جزو ویژگی های شخصیتی من این است. اتفاقات را با کلمات یا تصاویر ثبت می کنم و طبیعتا می توانید تصور کنید که پاک کردنشان از ذهنم چقدر سخت است. من جزئی ترین دیتیل ها را برای بعضی تجربه ها بخاطر دارم. اینکه چه پوشیده بودم، کجا نشسته بودم، چه خوردم، مارک شکلاتی که بهم تعارف کردند چه بود. و خب این یادآوری ها تداعی تمام حس هایی ست که آن موقع داشتم. شاید چیزی که من را تا مدت ها اذیت می کرد همین بود. همه چیز تازه بود، همه چیز را بخاطر داشتم. حتی می دانستم فلان تیشرت را زمانی خریده بودم که فلان اتفاق افتاده بود. و کافی بود آن تی شرت را بپوشم! یکهو آن روز ها بر من هجوم می آوردند و مرا با خود می بردند. و من با خودم زمزمه می کردم : «من فقط خواستم تیشرتمو عوض کنم! آخه چرا!» حالا فهمیدید چرا انقدر پست می گذارم و چرا تقریبا هیچ وقت اعتقادی به پاککردن پست ها ندارم؟ بله! چون من آدم ثبت کردنم! آدم نوشتن. آدم بخاطر سپردن بعضی جزئیات و فراموشی بعضی کلیات و بدیهیات. [مثل فراموشی آوردن شارژرم از خانه سپیدار!]
البته به تدریج بهتر شدم. اهمیت ها را بالانس کردم، فهمیدم خیلی هم آن اتفاقات اهمیتی نداشته اند یا ندارند که بخواهم این چنین فول اچ دی ظرفیت حافظه بلند مدتم را پر کنند. در کل به نظرم هیچ اتفاق گذرایی در جهان آنقدر ها ارزشمند نیست برای اینکه بخواهی کل انرژی روانی ات را رویش سرمایه گذاری کنی! عاقبت همه مان خاک است و این حرف ها. به جای این کار ها اگر درستان را می خواندید الان برای خودتان کسی می شدید. همه ی اینها بخاطر این است که سرتان توی گوشی ست. از ما گفتن.
در یوتیوب از هر طرف که رفتم، جز هندی ام نیفزود.
محیا دیروز می گفت خوشحال است که فقط سه ماه مانده و دیگر می خواهد قطعی امسال برود. بعد اضافه کرد که آماده باش از سال بعد تو باید همه س مسئولیت های من را انجام دهی! من در دلم فریاد کشیدم و جامه دریدم و کل حیاط مدرسه را بر سر زنان طی کردم و گفتم نهههه! امکان ندارد! واقعا امکان ندارد! من نمیخواهم این حجم از مسئولیت را بپذیرم. نه در توانم هست و نه اعصابم کشش دارد. شاید هم اصلا باید سال بعد بروم. جای محیا بودن یعنی همه ی مسئولیت ها را بر عهده داشتن، پاسخگوی اَره و اوره و شمسی کوره بودن و آخر سر هم نشستن توی اتاق خانم دکتر من باب مواخذه رتبه ها در صورتی که توی بدبخت تمام زورت را زده ای! هرگز هرگز!
وقتی یک دختر تصمیم می گیرد موهایش را چتری بزند، سریع تا یک ماه در خانه قرنطینه اش کنید تا از سرش بیفتد. سریع.
I'm a kashke bademjoon expert.
امروز، به درس دادن قیمت های ثابت و اسمی و واقعی و تولید ناخالص داخلی گذشت. کلاس نوفرستی و istdp را گذاشتم سر فرصت گوش بدهم و بخوانم. نمیدانم به کدامین گناه شارژم را خانه ی سپیدار جا گذاشتم. با خانم صاد هماهنگ کردم. گفت فردا هم دوباره تماس بگیرم تا خودش هم هماهنگ کند. می ترسم و مضطربم چون این روز ها کمی آشنا ست. به خودم می گویم اشکالی ندارد عزیز من! الخیر فی ما وقع..
[می فرماید که: چرا بی تابی؟ هیچ چیز ابدی نیست! باور کن!]