۱۴ فروردین ۹۹
يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۳۴ ق.ظ
امروز، به درس دادن قیمت های ثابت و اسمی و واقعی و تولید ناخالص داخلی گذشت. کلاس نوفرستی و istdp را گذاشتم سر فرصت گوش بدهم و بخوانم. نمیدانم به کدامین گناه شارژم را خانه ی سپیدار جا گذاشتم. با خانم صاد هماهنگ کردم. گفت فردا هم دوباره تماس بگیرم تا خودش هم هماهنگ کند. می ترسم و مضطربم چون این روز ها کمی آشنا ست. به خودم می گویم اشکالی ندارد عزیز من! الخیر فی ما وقع..
[می فرماید که: چرا بی تابی؟ هیچ چیز ابدی نیست! باور کن!]
- ۰۰/۰۱/۱۵
به این فک کن که ته تهش آشنا هم باشه. اصلا عینا همون باشه.[که من نمیدونم اصن اون چیه:/] تو بالاخره باید بگذرونی. یعنی میدونی، بعضی وقتا حس میکنم استرس وقوع یک رخداد، از خود اون رخداد هم جانکاهتره. جملهی اخرت خیلی خفن بود. واقعا هیچ چیز ابدی نیست