پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۴ فروردین ۹۹

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۳۴ ق.ظ

امروز، به درس دادن قیمت های ثابت و اسمی و واقعی و تولید ناخالص داخلی گذشت. کلاس نوفرستی و istdp را گذاشتم سر فرصت گوش بدهم و بخوانم. نمیدانم به کدامین گناه شارژم را خانه ی سپیدار جا گذاشتم. با خانم صاد هماهنگ کردم. گفت فردا هم دوباره تماس بگیرم تا خودش هم هماهنگ کند. می ترسم و مضطربم چون این روز ها کمی آشنا ست. به خودم می گویم اشکالی ندارد عزیز من! الخیر فی ما وقع..

[می فرماید که: چرا بی تابی؟ هیچ چیز ابدی نیست! باور کن!]

  • ۰۰/۰۱/۱۵
  • سایه

نظرات (۱)

به این فک کن که ته تهش آشنا هم باشه. اصلا عینا همون باشه.[که من نمیدونم اصن اون چیه:/] تو بالاخره باید بگذرونی. یعنی میدونی، بعضی وقتا حس میکنم استرس وقوع یک رخداد، از خود اون رخداد هم جانکاه‌تره. جمله‌ی اخرت خیلی خفن بود. واقعا هیچ چیز ابدی نیست

 

پاسخ:
آره آدم دلش میخواد بخوابه یه چند ماه/روز/هفته دیگه بلند شده بعدش بعد از بررسی و مداقه ی نهایی، نتیجه ی غایی رو خدمتش اعلام کنن :}

از پیجای اینستا مینستا دیدم جمله رو. 🌿
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">