پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

هرگز، هرگز.

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۴۹ ب.ظ

محیا دیروز می گفت خوشحال است که فقط سه ماه مانده و دیگر می خواهد قطعی امسال برود. بعد اضافه کرد که آماده باش از سال بعد تو باید همه س مسئولیت های من را انجام دهی! من در دلم فریاد کشیدم و جامه دریدم و کل حیاط مدرسه را بر سر زنان طی کردم و گفتم نهههه! امکان ندارد! واقعا امکان ندارد! من نمیخواهم این حجم از مسئولیت را بپذیرم. نه در توانم هست و نه اعصابم کشش دارد. شاید هم اصلا باید سال بعد بروم. جای محیا بودن یعنی همه ی مسئولیت ها را بر عهده داشتن، پاسخگوی اَره و اوره و شمسی کوره بودن و آخر سر هم نشستن توی اتاق خانم دکتر من باب مواخذه رتبه ها در صورتی که توی بدبخت تمام زورت را زده ای! هرگز هرگز!

  • ۰۰/۰۱/۱۶
  • سایه

نظرات (۳)

پیش دانشگاهی بدون محیا واقعا سوت و کور می‌شه🤦🏻‍♀️

پاسخ:
از یه طرف واقعا راس میگی، از یه طرف متاسفانه وقتی قدر نیروی خوب رو نمیدونن، باید بره تا نابود شن :))

کاملا موافقم. بنظرم توام داری حیف میشی اونجا

پاسخ:
همه دارن اونجا حیف میشن جز خود سران سه قوه مدرسه.

واقعا🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">