.
قبل تر ها ممکن بود من از یک نفر بت بسازم و تا ابد چشم هایم را به او بدوزم! وات د هل، خیلی خطرناک بودم! [یا هستم!]
- ۰ نظر
- ۲۲ آبان ۹۹ ، ۱۸:۴۶
قبل تر ها ممکن بود من از یک نفر بت بسازم و تا ابد چشم هایم را به او بدوزم! وات د هل، خیلی خطرناک بودم! [یا هستم!]
چیزی وجود دارد که در درون خودش همزمان غم و شادی را داشته باشد؟ مثلا میکسی از امید فراوان و نا امیدی کورکننده؟ همان!
دلم می خواهد دوباره «بلوط» شوم. به یک پیروزی، به یک پیروزی قطعی احتیاج دارم. این دو جمله هیچ ربطی بهم نداشتند ولی در قالب یک پست هم جا می شدند! فلذا فوقعَ ما وَقع.
سلام بر رسالت های انجام شده ات، سلام بر پیروزی های مکررت، سلام بر فتوحات گسترده ات، سلام بر نرگس مست نوازشگر مردم دارت، سلام بر پارادوکس وجودی ات، سلام بر دل هایی که درمان کردی و سلام بر دل های سنگی که تراشیدی، سلام بر تو ای سروِ نیمه بلند. همین.
من دوست دارم هر روز صبح - مثل تو - بلند شوم، صبحانه بخورم، درس بخوانم، با آن چهره ی همیشهگشاده به آدم ها لبخند بزنم، دوباره درس بخوانم، بروم سر کارم، پیاده روی کنم، [مثل تو] کتاب بخوانم، در دنیای صفحاتش غرق شوم، بعد بخوابم و دوباره روز از نو، روزی از نو. من دوست دارم «تو» باشم، به قول فاخته «پای تا سر، تو!»
من واقعا از اینکه ریز و جزئیات زندگیم را استوری نمی کنم، از اینکه تقریبا چند وقتی است اینستاگرام ندارم و خیلی کم می روم، از اینکه به آدم های زندگیم جلوی رویشان ابراز احساسات می کنم نه در قالب چت و منشن و پست و کوفت، از اینکه حتی تلگرامم را - که خیلی شلوغ بود - لاگ اوت کرده ام، من از همه اینها خیلی راضیم. و به درک که در جریان جنجال های اخیر فلان خانم بازیگر و فلان مسئول امنیت پیج نیستم [که الان البته به لطف آقای برادر هستم!] و بیشتر به درک که از حراج نیوکالکشن فلان برند جا مانده ام و استوری های فلان بیوتی بلاگر را دنبال نمی کنم. مهم این است که اینکار - ذره ای - کیفیت زندگیم را افزایش می دهد، و من نمی خواهم از کار هایی که کیفیت زندگیم را افزایش بدهد لحظه ای دریغ کنم!