پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۰۰ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

Rebound

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۳۵ ب.ظ
من سعی می کنم رویا ها را جایگزین کنم. جای رویاهای قبلی خاک می ریزم و دانه هایم را می کارم.
  • سایه

Saaye: Homecoming 2001

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۵۹ ق.ظ

و من اگر می توانستم، بر میگشتم به ویدیوی سال ۸۰ هنگامی که یک ساله بودم و در خانه مشغول بازی کردن، خودم را سختتت در آغوش می گرفتم، می بوسیدم و به خودم می فشردم. نمی دانم چرا ولی می دانم قطعا اینکار را می کردم.

  • سایه

روزگار غریبی است نازنین.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۱۲ ب.ظ

تا حالا قناری ای که سکته کرده است را دیده اید؟ خیلی غم انگیز است.

  • سایه

Fertilization

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۴۶ ب.ظ

فرایند فرتیلیزیشن انسان واقعا من را به حیرت وا می دارد.

  • سایه

.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۴۳ ق.ظ
بعد چند روز آمده ام رگباری پست میگذارم. هیجان را با ما تجربه کنید.
  • سایه

ایمان، تقوا، عمل صالح.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۴۲ ق.ظ

یکی از بچه های مدرسه، هر وقت یکی به اسکای روم وصل نمی شود یا هی کانکت دیس کانکت می شود، می گوید: « برای اینه که تقوااا ندارین! تقواتونو ببرین بالا وصل میشین :)» حالا خلاصه می خواستم بگویم خدایا من هم خیلی وقت است به تو وصل نمی شوم. و این دفعه واقعا بخاطر این است که تقوا ندارم! بله باید تقویم را ببرم بالا!

  • سایه

این قسمت: نسبت ها.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۳۹ ق.ظ

زیرگروهم گفت من شما را مثل خواهرم دوست دارم، گفتم ممنون ولی من همه ی شما را مثل دخترهایم دوست دارم هر چقدر هم دوره ی اذیت کن و عجیب غریبی باشید :)

  • سایه

اوضاع.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ق.ظ

به قول مسترهانتر اینستاگرام، آدم می ترسد بخوابد یکهو بلند شود و ببیند به جای بایدن و ترامپ، احمدی نژاد از صندوق رای درآمده بیرون و می گوید: گآد بلس!

  • سایه

متاسفانه یا خوشبختانه!

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۲۲ ق.ظ

اینجا دارد شبیه وبلاگ قبلی ام می شود.

  • سایه

ولی «کهربا» ترجمه خوبی برای اسپلندر نیست.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۲۲ ق.ظ

با آقای برادر که اسپلندر بازی می کنیم، حس این مافیا هایی را دارم که می نشینند پای میز پوکر، چیزی نمی گویند و سیگار می کشند. آخر سر هم یکهو دست آخر را رو می کنند و لبخند کجی می زنند و از پای میز بلند می شوند. البته ما دست آخر رو کردن و از پای میز بلند شدن نداریم، آب نباتمان را می مکیم، امتیاز هایمان را میشماریم و کارت ها را خیلی مرتب و تمیز در پلاستیک هایش قرار می دهیم :)

  • سایه