Rebound
- ۰ نظر
- ۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۳:۳۵
و من اگر می توانستم، بر میگشتم به ویدیوی سال ۸۰ هنگامی که یک ساله بودم و در خانه مشغول بازی کردن، خودم را سختتت در آغوش می گرفتم، می بوسیدم و به خودم می فشردم. نمی دانم چرا ولی می دانم قطعا اینکار را می کردم.
تا حالا قناری ای که سکته کرده است را دیده اید؟ خیلی غم انگیز است.
فرایند فرتیلیزیشن انسان واقعا من را به حیرت وا می دارد.
یکی از بچه های مدرسه، هر وقت یکی به اسکای روم وصل نمی شود یا هی کانکت دیس کانکت می شود، می گوید: « برای اینه که تقوااا ندارین! تقواتونو ببرین بالا وصل میشین :)» حالا خلاصه می خواستم بگویم خدایا من هم خیلی وقت است به تو وصل نمی شوم. و این دفعه واقعا بخاطر این است که تقوا ندارم! بله باید تقویم را ببرم بالا!
زیرگروهم گفت من شما را مثل خواهرم دوست دارم، گفتم ممنون ولی من همه ی شما را مثل دخترهایم دوست دارم هر چقدر هم دوره ی اذیت کن و عجیب غریبی باشید :)
به قول مسترهانتر اینستاگرام، آدم می ترسد بخوابد یکهو بلند شود و ببیند به جای بایدن و ترامپ، احمدی نژاد از صندوق رای درآمده بیرون و می گوید: گآد بلس!
اینجا دارد شبیه وبلاگ قبلی ام می شود.
با آقای برادر که اسپلندر بازی می کنیم، حس این مافیا هایی را دارم که می نشینند پای میز پوکر، چیزی نمی گویند و سیگار می کشند. آخر سر هم یکهو دست آخر را رو می کنند و لبخند کجی می زنند و از پای میز بلند می شوند. البته ما دست آخر رو کردن و از پای میز بلند شدن نداریم، آب نباتمان را می مکیم، امتیاز هایمان را میشماریم و کارت ها را خیلی مرتب و تمیز در پلاستیک هایش قرار می دهیم :)