پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۹۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

لیلی

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۴:۰۹ ق.ظ

چند وقت است خدا جامم را نَشکسته، نکند دیگر با من نباشدش هیچ میلی؟

  • ۳ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۴:۰۹
  • سایه

اطلاعیه

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۴۴ ب.ظ

آمدم کانالم را عمومی کنم دیدم اصلا محتوایش و تصاویر و وویس های منتشر شده مناسب عمومی شدن نیست :} البته محتوا که دیوانه بازی ست ولی یکسری عکس و وویس و اینها برای ۵ سابسکرایبر محترم پست کرده ام که نمی توانم کل آن ها را پاک کنم :} فلذا مهاجرت می کنم و به یک کانال دیگر عمومی پناه خواهم برد :}

  • ۲ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۴۴
  • سایه

1111

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ب.ظ

اگر لازم باشد، تمام شبکه های اجتماعیم را می بندم تا به آرامش برسم. تا قلبم بی جهت مضطرب نشود! لازم باشد خودم را در زندانِ منطق حبس می کنم و دور قلبم caution tape می کشم تا تپش اضافه ای نداشته باشد. لازم باشد ۴۰ شب و ۴۰ روز را با یک بادام سر می کنم تا این سر شوریده را به سامان آورم! مسخره بازی که نیست! اینجا رئیس منم!

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۱۰
  • سایه

1110

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۰ ق.ظ

کشته ی مافیا باشم، پزشک شدن بلدی؟

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۳۰
  • سایه

...

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۱۹ ق.ظ

طبیعی نیست که قلبم انقدر تند بزند. از این نشانه های فیزیولوژیک که تحت کنترل خودم نیست، بیزارم.

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۱۹
  • سایه

از ثمرات میان ترم نظریات رواندرمانی

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۰۴ ق.ظ
istdp را که می خواندم، با دو مفهوم خیلی جالب رو به رو شدم. چیزی که خودم مدت ها به آن فکر کرده بودم. دو مفهوم emotional pain و emotional suffer. درد هیجانی و رنج هیجانی. طبیعی ست که هر اتفاق بدی برای ما بیفتد و هر وقت دچار تعارض شویم ناراحت می شویم، اشک می ریزیم، اندوه بر ما هجوم می آورد و "درد" می کشیم! هیچ کس نمی تواند این موضوع را انکار کند و در عین حال من فکر می کنم هیچ کسی نیست که دردی نداشته باشد. نمی خواهم الکی حوصله تان را سر ببرم که طی چه فرایندی این اتفاق میفتد ولی اگر فرد تحمل درد هیجانی را نداشته باشد، این درد در سه مرحله بعدی به emotional suffer تبدیل می شود. رنج هیجانی! و وقتی دچار رنج هیجانی می شوید، دیگر خودتان از پسش بر نمی آیید! به کمک احتیاج دارید، به کمک یک درمانگر.
روز هایی که تماما رنج بودم و رنج، از خودم می پرسیدم الان مگر خانم صاد می تواند مشکل مرا حل کند؟ مگر گفتنش به آدم ها چاره ای برایم دارد؟ مگر آنها که هستند که بتوانند برایم معجزه کنند؟ انتظارم این بود که صورت مسئله را به طور کامل پاک کنم! می خواستم ماه هایی از زندگی ام را از بین ببرم. انگار نه انگار که اتفاق افتاده ولی بعد فهمیدم قرار نیست اتفاقات ناگوار زندگی مان را فراموش کنیم، قرار نیست هیچ کس درد هیجانی ما را از بین ببرد. این خاصیت دنیاست و هیچ وقت هم نمی توان در آرامش مطلق بود، ولی می توان با آن درد کنار آمد، می توان آن درد را در خود حل کرد تا با وجودش بتوانی واقعا بخندی، خوشحال باشی، درس بخوانی، صبح از خواب بلند شوی بدون اینکه از بیدار شدنت ناراحت باشی و زندگی عادی ات را ببری جلو! حالا من از شما می پرسم: رشته ای که می خوانم، واقعا زیبا نیست؟
  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۰۴
  • سایه

افشاسازی

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۵۸ ق.ظ

اصلا همه ی این داستان های کرونای هندی، واکسن نزدن، انتخابات و فلان، برای این است که حواس ما پرت کنند تا آخر سر نفهمیم کی بود که گفت پاتینگا؟ کی صدا زد ماتینگا؟

  • ۲ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۵۸
  • سایه

fantasise

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۰ ب.ظ
و من، در حسرت خنده های بی تکلفت، در حسرت کوله پشتی مشکی کهنه ای که در تمام کتاب فروشی ها آن را پشتت می اندازی. در حسرت چیدن کتاب ها در قفسه های کتابخانه، زدن قاب ها به دیوار، پارک کردن کفش ها در کنار هم. در حسرت صدای آب پر کردن گلدان کوچک شیشه ای برای گل های آلسترومریا ی زشت. و من در حسرت جان ات.
و دوست دارم همینطور خیال ببافم. هر کس هم دوست ندارد خب از ایران برود.
  • ۱ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۴۰
  • سایه

.

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۴۹ ق.ظ

محبوبم کاش تشریف می آوردید با هم مافیا می دیدیم.

  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۴۹
  • سایه

مراتب تشکر و قدردانی

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۲۴ ب.ظ

با سپیدار آب هندوانه ی روح نوازی خوردیم و روی یک تکه کیک ظاهرا هویج، دو شمع 2 و 1 گذاشتیم، خانه پر شد از بوی پلاستیک سوخته ی شمع. از همان اول هم معلوم بود که شمع ها از سوختنشان خیلی ناراحتند. Lord of the rings دیدیم، غذای زیبایی خوردیم و بعد خوابیدیم. 4-5 ساعت خوابیدیم. از اینکه در خوشی ها و سختی ها، در امتحان روانسنجی و در میان ترم مدیریت استرس، در دوشنبه 16 اردیبهشت 98، در تولد 19 سالگیم سر کلاس اندیشه اسلامی رهنمایی، در کلاس های عمومی دانشکده فنی، در بوفه رفتن های دانشکده علوم، در اربعین 98، در مشهد 97، در آتش زدن فر خانه تان و در نارنگی خوردن در اتوبوس همراهم بودی، سپاسگزارم.

  • ۱ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۲۴
  • سایه