از ثمرات میان ترم نظریات رواندرمانی
چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۰۴ ق.ظ
istdp را که می خواندم، با دو مفهوم خیلی جالب رو به رو شدم. چیزی که خودم مدت ها به آن فکر کرده بودم. دو مفهوم emotional pain و emotional suffer. درد هیجانی و رنج هیجانی. طبیعی ست که هر اتفاق بدی برای ما بیفتد و هر وقت دچار تعارض شویم ناراحت می شویم، اشک می ریزیم، اندوه بر ما هجوم می آورد و "درد" می کشیم! هیچ کس نمی تواند این موضوع را انکار کند و در عین حال من فکر می کنم هیچ کسی نیست که دردی نداشته باشد. نمی خواهم الکی حوصله تان را سر ببرم که طی چه فرایندی این اتفاق میفتد ولی اگر فرد تحمل درد هیجانی را نداشته باشد، این درد در سه مرحله بعدی به emotional suffer تبدیل می شود. رنج هیجانی! و وقتی دچار رنج هیجانی می شوید، دیگر خودتان از پسش بر نمی آیید! به کمک احتیاج دارید، به کمک یک درمانگر.
روز هایی که تماما رنج بودم و رنج، از خودم می پرسیدم الان مگر خانم صاد می تواند مشکل مرا حل کند؟ مگر گفتنش به آدم ها چاره ای برایم دارد؟ مگر آنها که هستند که بتوانند برایم معجزه کنند؟ انتظارم این بود که صورت مسئله را به طور کامل پاک کنم! می خواستم ماه هایی از زندگی ام را از بین ببرم. انگار نه انگار که اتفاق افتاده ولی بعد فهمیدم قرار نیست اتفاقات ناگوار زندگی مان را فراموش کنیم، قرار نیست هیچ کس درد هیجانی ما را از بین ببرد. این خاصیت دنیاست و هیچ وقت هم نمی توان در آرامش مطلق بود، ولی می توان با آن درد کنار آمد، می توان آن درد را در خود حل کرد تا با وجودش بتوانی واقعا بخندی، خوشحال باشی، درس بخوانی، صبح از خواب بلند شوی بدون اینکه از بیدار شدنت ناراحت باشی و زندگی عادی ات را ببری جلو! حالا من از شما می پرسم: رشته ای که می خوانم، واقعا زیبا نیست؟
- ۰۰/۰۲/۰۸