پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۷۷ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

تا بحث کلاس بچه های دهم و یازدهم است، بگذارید این را بگویم که یکبار کلاس را این شکلی شروع کردم: [حق امتیاز این مثال برای من نیست. ولی خیلی زیباست :) ]

«خب بچه ها، سارا درصد گزینه دوشو منفی زده. من یه فکری دارم. بیاید سوالات گزینه دو رو بذاریم جلوی آقای دیوار، بگیم: آقای دیوار! شما ۱۵ دقیقه وقت دارید این ۲۰ سوال روانشناسی رو جواب بدید. بچه ها بیاید به آقای دیوار ۱۵ دقیقه نه، ۲۰ دقیقه وقت بدیم. خب، بعد ۲۰ دقیقه برگه رو از جلوی آقای دیوار بر میداریم، درصد آقای دیوار رو حساب می کنیم. عه! آقای دیوار صفر زده بچه ها! آقای دیوار منفی نزده بچه ها! لااقل دیوار باشید بچه ها!»

  • سایه

  • «خانم با شما میشه ساعت ها نشست غیبت کرد. من تخمه هامو برای کلاس شما نگه میدارم»
  • «خانم هفته پیش نخوابیدید خوش اخلاق بودید عصاب داشتید بازم نخوابید:)»
  • «خانم ب همون سوی چراغ قسمتون میدم خوش اخلاق و خنده رو باشید:))))))»
  • «خانم اگر همه با هم درس خوندیم سر کلاس آهنگ بندری میذارید؟»
  • «خانم دیگه چه خبر؟ چقدر همه چیز گرون شده چقدر بدبخت شدیم»
  • دانش آموز خطاب به دانش آموز دیگر :«احمق سوال جلوی چشمته»
  • سایه

یک دنباله نامتناهی.

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۴ ب.ظ

روز های دیدنت «دنباله» شد. «قدر نسبت» کم نبود و شوق من بسیار شد ..

*از من نیست.

  • سایه

آن روزگاران.

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۵۲ ق.ظ
هیچ سالی، پارسال و هیچ بچه هایی بچه های پارسالم نمی شوند. مونا، سارا، شکیبا، هدی، زینب سادات. تَکرار میکنم، هیچ سالی. چقدر پارسال را دوست داشتم. ای روز های رفته، کجایید؟ از پشت لحظه ها به در آیید لطفا :(
  • سایه

واگویه های ۸ صبح

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۱۱ ق.ظ

دیروز که بعد از ۹ شب با اسنپ در حال بازگشت به خانه بودم، حس کردم چقدر دوست دارم با سرعت بالا در آن اتوبان های خلوت و تاریک رانندگی کنم. البته من فعلا نه گواهینامه دارم، نه گواهی تردد، نه ماشین ولی آرزو که بر جوانان عیب نیست، هست؟

  • سایه

زخم خورده.

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ ق.ظ

بچه های دهم آن یکی مدرسه ام، ترکیبی از اختلالات یادگیری، بی انگیزگی و سطح هوشی متوسطند. نمی دانم میتوانید تصور کنید توضیح دادن نمودار عرضه و تقاضا و سطح تعادلی قیمت ها و مازاد تقاضا و عرضه برایشان چقدررر سخت است. دروغ نگفتم اگر بگویم ۳-۴ جلسه است سر همین مباحثیم و هر جلسه روز از نو و روزی از نو! [شاید بگویید به نحوه درس دادن و توضیح دادنت شک نمی کنی؟ شاید تو بد توضیح میدهی! به نظر خودشیفته انگارانه می آید ولی راستش نه! حداقل از این لحاظ به خودم مطمئنم!]

  • سایه

انحلال

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۸ ق.ظ

من در تو حل شده بودم. حل شده بودم جوری که دیگر «من» ای نبود. ولی قابل تحمل بود چون تو بودی، همه چیز تو بودی. ولی بعد از نبودنت، دیگر «من» ای نبود و «تو» یی نبود و من - طبیعتا - این زندگی را نمی خواستم! ولی بعد خودم را پیدا کردم، طول کشید ولی تکه های پخش شده ام را جمع کردم و با چسب قطره ای بهم چسباندم. من پیدا شده بودم. با جای زخم و شکستگی ها. ولی مهم این بود: من پیدا شده بودم!

  • سایه