پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

  • «خانم با شما میشه ساعت ها نشست غیبت کرد. من تخمه هامو برای کلاس شما نگه میدارم»
  • «خانم هفته پیش نخوابیدید خوش اخلاق بودید عصاب داشتید بازم نخوابید:)»
  • «خانم ب همون سوی چراغ قسمتون میدم خوش اخلاق و خنده رو باشید:))))))»
  • «خانم اگر همه با هم درس خوندیم سر کلاس آهنگ بندری میذارید؟»
  • «خانم دیگه چه خبر؟ چقدر همه چیز گرون شده چقدر بدبخت شدیم»
  • دانش آموز خطاب به دانش آموز دیگر :«احمق سوال جلوی چشمته»
  • ۹۹/۰۹/۰۴
  • سایه

نظرات (۴)

  • صابر اکبری خضری
  • :)

    کلاس چه درسی؟

    پاسخ:
    روانشناسی و اقتصاد.

    تمام خاطراتم اومد جلو چشام =)))

    پاسخ:
    :))))

    از دیالوگ های امروز: 

    وسط حرفم نپرید خانم. من اصلا دیگه حرف نمیزنم. خیلی کارتون زشته

    -دیگر دانش اموزان با فحش و فضاحت دهنشو بستن:)))

    واقعااا لجم گرفته بودا. اگه دم دستم بود از کلاس مینداختمش بیرون-_- لکن با صلوات حضار و خویش تن داری و کظم غیظ توامان، همه چی حل شد

    پاسخ:
    کاااملا میتونم تصور کنم کی بوددد :))
    اون روزم به من گفت خانم شما باید به من مثبت بدید که من با اینکه کتاب ندارم ولی میخونم. یا یه همچین چیزی. گفتم ممنون که بهم اطلاع دادی چه اختیاراتی دارم :)

    اره رو مخمه این پرروییش!

    پاسخ:
    :]]]]
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">