پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۳۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

منافع

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۳۱ ب.ظ
خوبی کرونا مثبت شدن یکی از آدم های نزدیکم، این است که قرار هایی که دوست ندارم را به راحتی کنسل می کنم. به راااحتی :)
  • ۰ نظر
  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۳۱
  • سایه

جا به جایی

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۴ ق.ظ
من اگر شعر بودم، حتما «تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم...؟» می شدم. اگر میوه بودم، گیلاس می شدم. اگر رنگ بودم، آبی آسمانی می شدم. اگر سریال بودم، هری پاتر می شدم. اگر زبان بودم، انگلیسی می شدم. اگر موسیقی بودم، «من کجا؟ باران کجا؟» ی شجریان می شدم. اگر خوراکی بودم، بستنی می شدم. اگر انسان بودم (!)، «تو» می شدم ...
  • ۰ نظر
  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۴
  • سایه

از خواب هایی که می بینیم

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۵۶ ق.ظ

ضمیر ناخودآگاه م! این قرار ما نبود!

  • ۰ نظر
  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۵۶
  • سایه

Positive

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۵۳ ق.ظ

دیگر حتی اگر بخواهم هم جواب تستم نباید مثبت باشد. چون یکی از همکارانم دیگر مدرسه نمی آید و من دو تا بچه ی دیگر گرفتم! و اصلا نمی توانم مدرسه نروم.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۵۳
  • سایه

..

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۷ ق.ظ

اما یک سوال خیلی جدی،

دچار و گرفتار به هرچه هستید، آیا فکرش را می کردید روزی اینگونه مبتلا شوید؟

  • ۰ نظر
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۷
  • سایه

زمزمه‌کنان

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۳ ق.ظ
من در حالی که ۲۲ ساعتی می شود که نخوابیده ام و لنزهایم هم ۲۱ ساعت مدام در چشمم کار کرده اند، در حالی که صبح یکساعت همگی نشستیم تا آزمایش خون بدهیم و من دوان دوان بعدش آمدم مدرسه، بازهم در حالی که برنامه های بچه ها مانده، و از قضا همین امروز قرعه ی پست گذاشتن  در پیج نشانی به نام من افتاده،
در همین حال و احوالات زیر لب زمزمه می کنم که: نخست دیر زمانی در او نگریستم، چندان که چون نظر از وی باز گرفتم، در پیرامون من همه چیزی به هیئت او در آمده بود، آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست ..
  • ۰ نظر
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۳
  • سایه

about time

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۱۹ ق.ظ
به بهانه ی پست وبلاگت.
اگر به گذشته بر می گشتم، خیلی دور نمی رفتم. همین یکی دو سال پیش. بعضی نکته ها را به خودم گوشزد می کردم. از تجربه هایم برای خود ۱۹-۱۸ ساله ام می گفتم، سوالات روانشناسی کنکور را خیلی غیر مستقیم به خودم لو می دادم تا تک رقمی شوم، از همان اول به خانم آل میگفتم فقط دوسال برایش کار می کنم، می آمدم دم در مدرسه ی تان و می گفتم سلام! من رفیق دو سال بعدت هستم! چرا زودتر دوستی مان را شروع نکنیم؟ (سوالات روانشناسی کنکور را به تو هم میگفتم)، و اردیبهشت ۹۸ به خودم هشدار می دادم که هیچ کسی ماندنی نیست! 
  • ۰ نظر
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۱۹
  • سایه

هوم

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ق.ظ

در حال بستن کتاب انگیزش و هیجان: «علم نَبوَد غیرِ علم عاشقی ..»

  • ۰ نظر
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۸
  • سایه

عاشقانه های یک قضاوتی

يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۰۳ ب.ظ

اگر یک فرد با J بالا در ام.بی.تی.آی بودم، قطعا اینطور عاشقانه می گفتم: «قرار بی زمان من، فقط تو هستی! شروع ناگهان من فقط تو هستی!»


پی.اس: بابت اینکه هی در حرف هایم از ام.بی.تی.آی استفاده می کنم، جامعه ی روانشناسی باید واقعا مرا ببخشند. از این به بعد فقط از نئو می گویم و می نویسم. قول.

  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۰۳
  • سایه

رویا

يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۵۵ ب.ظ

خواهم که هر شبی،

تعبیر خواب های پریشان من شوی ...

  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۵
  • سایه