پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۲۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

دور در دور، نزدیک در نزدیک.

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۱۰ ب.ظ

همیشه اشتباهم در زندگی این بوده که بعضی اتفاقات را خیلی دور می دیدم. دانشگاه رفتن را، دانشجو شدن را، کار کردن را. همیشه مثل کمال گرا ها می نشستم و منتظر آن روز های کامل و طلایی بودم که بیایند و مرا در خود غرق کنند.

دیشب یکی از بچه ها - کیس ۱، اگر بدانید - به من پیام داد و برای یک مسئله ای شبیه اضطراب فراگیر و نشانه های بدنی اش از من مشورت گرفت و راه چاره خواست. راستش اول از همه فهمیدم درمانگر شدن از آنچه فکر میکردم به من نزدیک تر است. دوم از همه ارجاعش دادم به فردا که حضوری می روم مدرسه و گفتم حضوری صحبت میکنیم. ولی الان خالی ام! خالی خالی! به راستی چه کار باید بکنم؟ من که هنوز چیز زیاد و حرفه ای بلد نیستم! I'm freaking out!


*عنوان هیچ ربطی ندارد. میدانم


  • سایه

امروز،

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۳۰ ب.ظ
امروز،
- آخرین امتحانم را دادم. در خواب و بیداری ترین حالت ممکن. فقط مانده یکی دو تا کار پروژه که باید تحویل بدهم و خِلاص.
- یکی از کتاب هایم از نمایشگاه رسید که خب دلخوشی زیبایی بود ولی عمیقا دلم میخواهد یک کتاب غیردرسی هم بخرم ولی از آخرین باری که یک کتاب داستان خواندم و روحم تازه شد مدت زمان خیلی زیادی می گذرد. 5-6 قلم کتاب درسی گرفتم و حدود 550 تومان برایم آب خورد. زیبا نیست؟ تازه از این بگذریم که سنجش روانی مارنات را که احتمالا خودش 200 تومان در می آمد، بیخیال شدم.
- قسمت بعدی مافیا هم آمده که به مَت قول دادم تک خوری نکنم و باهم ببینیم، ولی قسمت قبلش واقعا حالم را جا آورد. روحم پرواز کرد و رفت آن بالا بالا ها.
- فهمیدم که با مصلحی ترم بعد 4 واحد کلاس داریم و بر طبل شادانه کوبیدم. ولی بچه های دیگر عزا گرفته اند. ولی آنها داغند و متوجه نیستند که مصلحی بهترین گزینه ممکن است. علنا اعلام کردم مصلحی تحت حمایت من است و کسی کاری به کارش نداشته باشد. با شاه شاهان، استاد چهارگوشه ایران، بشارت ِ زمان کلاس داریم. باورم نمی شود تا سه هفته دیگر یک ترم 6 ای خواهم بود. girl! time flies! انگار همین دیروز بود از میز های ثبت نام بدو بدو رفتم سر کلاس آمار توصیفی.
- آغاز سه هفته تعطیلی ست. نوش جانم باد.
  • سایه

خوش به حالشون.

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۰۸ ق.ظ

اگر چه عشق تو باری ست بردنی اما

به غبطه می نگرم در صف سبک باران :)

  • سایه

The Oscar goes to ...

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۴۸ ق.ظ

می توانم عناوینی را همچون رو مخ ترین، تو دل برو ترین، دلهره آور ترین، بی نمک ترین، خنده دار ترین و مهربانانه ترین کامنت های قرن را به صاحبانشان اعطا کنم. ولی این کار را نمی کنم.

  • سایه

بریز دور. همه چیز را. یکهو.

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۴۳ ق.ظ
مثل وقت هایی که چسب زخم چسبیده روی پوستت و آرام آرام کندنش جان آدم را در میآورد و تنها راهی که داری این است که یکهو آن را بکَّنی، همانطور هم گاهی باید بعضی چیز ها و بعضی افراد را یکهو از خودت جدا کنی تا رو به راه تر شوی. قبول داری؟
پی.اس: مجازی، حقیقی، خوب یا بد. اگر موجب اضطرابت می شود، اگر اذیتت می کند، اگر به گناه میفتی یا هر چیز دیگر. ناگهانی let it go.
  • سایه

نامه های سر به مُهر.

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۴ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۳۴
  • سایه

666

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ق.ظ

اصلا روی مود این مدل پست نیستم ولی به خودم قول داده ام که پست 666 را اینطور پست کنم:

666 سه تا شیش داره

گربه که از خواب پا میشه ج*یش داره. بله.

  • سایه

Gaps

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۴۰ ق.ظ

گاهی وقت ها احتیاج دارم خودم را از تکنولوژی و امثالهم فاصله بدهم. لازم دارم اپ های گوشیم را پاک کنم یا از آن ها لاگ اوت کنم، نیاز دارم گوشیم را در دور ترین حالت ممکن از خودم قرار دهم، فیلم نبینم و به جایش کتاب بخوانم، صدای دینگ دینگ ناشی از پیام های واتسپ را میوت کنم. البته جدیدا میوت کافی نیست دوست دارم واقعا یک دور واتسپم را پاک کنم! ولی خب گروه هایم را لازم دارم.

به هر حال کمی فاصله گرفتن از مجازی بودن برای هر کسی لازم است. وگرنه کم کم واقعی بودنش را از دست می دهد و در حجم پیام ها و استوری ها و پست ها و کانال ها محو می شود. محو و محو تر تا جایی که چیزی از او باقی نماند. حتی سایه ای.

  • سایه

کاش وقتی ترم یکی بودم می دانستم.

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۱۴ ق.ظ
ترم یکی (رشته روانشناسی) عزیزم! اگر وارد دانشگاه شده ای و انتظار کتاب های قطور آسیب شناسی و اساتید درمانگر حرفه ای و با تجربه را داری ولی یکهو دورت با زبان فارسی ۳ واحدی و اندیشه اسلامی و مباحث اساسی در روانشناسی احاطه شده، تعجب نکن!
اول از همه بگویم که شب دراز است و قلندر بیدار و تا ترم چهار وضعیت همین است. از ترم پنج کم کم چاشنی آسیب و شخصیت و آزمون ها اضافه می شود و همینطور که جلوتر می روی نظریه های روان‌درمانی می خوانی و فنونش را یاد میگیری. البته بعد چهارسال دانشگاه می گوید تو را به خیر و ما را به سلامت و تو می مانی کارگاه هایی که باید بروی، کنکور ارشدی که باید بدهی و گرایشی که باید انتخاب کنی. ولی فارغ از همه اینها، رشته ای که انتخاب کردی رشته ی دیر-پزی ست. باید دو سال را حداقل تحمل کنی و هی با یکسری تئوری ها و مفاهیم سر و کله بزنی و حس کنی: «خب که چی؟»
نهایتا کم تر از انگشتان دست استاد خوب به تورت بخورد و چند واحد به درد بخور بگذرانی. وگرنه فرقی نمی کند کدام دانشگاه درس می خوانی، به هر حال وضع همین است و باید تحمل کنی.
اگر ارتباط با آدم ها را دوست داری، اگر وقتی به آدم ها کمک می کنی روحت تازه می شود، اگر عاشق اینی که افراد را بشناسی تو رشته ی درستی را انتخاب کردی! فقط کمی - مثلا سه چهار ترررم! - صبر کن. این رشته بالاخره رو های خوشش را به تو نشان خواهد داد. آدم های خفن و درستی را خواهی دید که می گویی: دوست دارم آینده ام شبیه به این آدم باشد! و بعد تازه آن جاست که یک نفس راحت می کشی و تمام شک و شبهه های کاذب ناشی از انتخاب رشته ات را دور می ریزی و حس می‌کنی: حالا شد!
ترم یکی عزیزم! اندکی صبر! سحر نزدیک است!
  • سایه

افسوس و صد افسوس.

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۰۳ ب.ظ

حیف که من هیچ وقت نتوانسته ام سر کلاس بگویم: «یه برگه درآرید بذارید رو میز ... سوال یک ...»

پی.اس: ولی به از زیر پتو درس دادن می ارزد.

  • سایه