پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

دور در دور، نزدیک در نزدیک.

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۱۰ ب.ظ

همیشه اشتباهم در زندگی این بوده که بعضی اتفاقات را خیلی دور می دیدم. دانشگاه رفتن را، دانشجو شدن را، کار کردن را. همیشه مثل کمال گرا ها می نشستم و منتظر آن روز های کامل و طلایی بودم که بیایند و مرا در خود غرق کنند.

دیشب یکی از بچه ها - کیس ۱، اگر بدانید - به من پیام داد و برای یک مسئله ای شبیه اضطراب فراگیر و نشانه های بدنی اش از من مشورت گرفت و راه چاره خواست. راستش اول از همه فهمیدم درمانگر شدن از آنچه فکر میکردم به من نزدیک تر است. دوم از همه ارجاعش دادم به فردا که حضوری می روم مدرسه و گفتم حضوری صحبت میکنیم. ولی الان خالی ام! خالی خالی! به راستی چه کار باید بکنم؟ من که هنوز چیز زیاد و حرفه ای بلد نیستم! I'm freaking out!


*عنوان هیچ ربطی ندارد. میدانم


  • ۹۹/۱۱/۰۷
  • سایه

نظرات (۲)

آه منم ثمین. و تورو نمیدونم اما من اینقد دور میدیدمش که هنوز فک میکنم فته شاپه و اون روزا نرسیده!

پاسخ:
آره دقیقا :)))))

من منتظرم تو دکتر شی همینطوری مراجع بفرستم برات :))

پاسخ:
اختیار دارید خانوم وکیل  :,)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">