یک تا پنج.
- ۴ نظر
- ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۵۰
چند وقتی ست یک گلدان محبوبه شب گذاشته ایم در بالکن. حوالی ساعت های 9-10 شب اگر در بالکن باز باشد، خانه از بویش پر می شود. من دلم می خواهد یک صندلی بگذارم کنارش و به تاریکی شب خیره شوم. یک لیوان آیس کارامل یا اسموتی موز و توت فرنگی - از تبعات یوتیوب گردی زیاد در کانال های درست کردن غذا و نوشیدنی ! - بگیرم دستم و هیچ کاری نکنم. ولی خب حوصله حجاب کردن ندارم و از پشت پرده فقط بویش را می شنوم. به این فکر می کنم که زندگی شاید همین باشد. استشمام بوی محبوبه شب از پشت پرده، نفرستادن تکلیف عباسی و فکر کردن به اینکه پاور کلاس اقتصاد فردا را چطور درست کنم. بله، من گمانم زندگی باید همین باشد.
*جمله آخر از اخوان ثالث.
شما حق ندارید برای اینکه یک ویدیوی وایرال در تیک تاک بسازید، هیچ بچه ای را بترسانید، به گریه بیندازید یا سرکار بگذارید. حق ندارید برای گرفتن فالوور و تبلیغات، دوربین به دست از این سر خانه تا آن سر خانه همه رفتار هایش را ضبط کنید. حق ندارید آنها را در ۴-۵ سالگی با مفهوم لایک و فالوور و شیرین زبانی های مصنوعی آشنا کنید. حتی حق ندارید به محض اینکه نطفه شان را بستید برایشان پیج درست کنید!
من هیچ کدام از این پیج ها را فالو نمی کنم و ویدیو های وایرال مربوط به ترساندن یک کودک یا سرکار گذاشتنش را نمی بینم. لطفا داستان «شیب؟بام؟» و صحبت های آن نوجوان را بخاطر بیاورید یا آن قسمت از برنامه ماه عسل را ببینید که پخش کردن یک ویدیو ی به زعم من خنده دار! چه حسی در آن نوجوان ایجاد کرد و راهش را چگونه تغییر داد.
ممکن است بگویید : «برووو عامو! سخت میگیری توام! اصلا پدر مادرشن، دوست دارن عکس و فیلم بچه شون رو بذارن!» که باید بگویم بله پدر و مادرش هستند ولی آن کودک موجود مستقلی ست که چندین سال بعد خودش باید در مورد حضور یا عدم حضور عکس هایش، فیلم هایش یا شیرین کاری های دوران کودکی اش در فضای مجازی تصمیم بگیرد! ممکن است آنچه به زعم ما شیرین و خنده دار باشد برای او صرفا شرم و خجالت به همراه داشته باشد و حالا بیا و آن ویدیو را از شبکه های اجتماعی ات پاک کن! مگر پاک می شود؟ مگر در آن دنیای بی در و پیکر مجازی می توان چیزی را پاک کرد؟ که اگر می شد آزاده نامداری قطعا ویدیو و عکس منتشر شده اش را همان ابتدا پاک می کرد!
فرزند شما نه تنها با عدم حضورش در اینستاگرام چیزی از دست نخواهد داد، بلکه برعکس! با حضورش همه ی فرصت هایی که می توانست با دوستانش همبازی شود را از می سوزاند! همه ی فرصت هایی که می توانست دنیای حقیقی را ببیند، بشنود و کشف کند، در آتش استوری های دابسمش و فیلتر ها و آدم های مجازی خواهد سوخت. مخلص کلام، لطفاً در عین اینکه حواسمان به حقوق زنان، حقوق حیوانات و حقوق اورانگوتان های در معرض انقراض هست، حواسمان به مقوله ی مهمی به اسم حقوق کودکان هم باشد. همین.
پی.اس: طبیعتاً منظور از انتشار عکس و فیلم ، با صورت کامل و مشخص است. وگرنه انتشار انگشت پای فرزند شما، فقط عاشقان و شیفتگان اش را زخمی خواهد کرد و اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
#حقوق_ کودکان
سایه.
no one:
me:
massaging someone at 6 a.m. and check my phone for answer at 6:05 :}
اجازه بدهید یک افشاگری کنم. من از اعضای بلاگستان، فاخته، غریبه، رایحه، آکوآ، سپیدار [که نامش در وبلاگش سپیدار نیست فقط من سپیدار صدایش میکنم] و صبا را از نزدیک و حضوری دیده ام. isn't it wonderful؟
موجودی هر دو حسابم را جمع زدم، 60-70 تومان برای ثبت نام در این کارگاه cbt و مصاحبه تشخیصی کم می آورم. می ترسم زمان تخفیف پکیج ها به پایان برسد و مجبور شوم 600 تومان بیشتر بپردازم. کجا وام می دهند بنده به همان جا مراجعه کنم ؟ :}
رشد کرده ام. ذهنم، قلبم، انتظاراتم. همه شان عوض شده اند و انگار هر چه بیشتر می گذرد بیشتر می فهمم از این زندگی چه می خواهم. 18 ساله بودم، رها شده در دنیایی پر از تناقض، پر از سردرگمی، پر از آرزو های بزرگ، پر از بحران. گذشت، سه سال گذشت و کم کم بیشتر فهمیدم. بیشتر توانستم، بیشتر مطمئن شدم، یاد گرفتم خودم را دوست بدارم، یاد گرفتم که زندگی سخت است عزیز من، یاد گرفتم چه کسی هستم، چه چیز هایی و چه کسانی را بر نمی تابم یا چه کسانی مرا تا سر حد مرگ جذب می کنند به طوری که باید قلبم را سریع قفل کنم، یاد گرفتم باگ های شخصیتم کجاست و خوبی هایش چیست. همه ی این ها را یاد گرفتم و مهم تر از همه فهمیدم که تنها خداست که می ماند..