رزومه ی وبلاگی اینجانب
اجازه بدهید یک افشاگری کنم. من از اعضای بلاگستان، فاخته، غریبه، رایحه، آکوآ، سپیدار [که نامش در وبلاگش سپیدار نیست فقط من سپیدار صدایش میکنم] و صبا را از نزدیک و حضوری دیده ام. isn't it wonderful؟
- ۰۰/۰۱/۲۷
اجازه بدهید یک افشاگری کنم. من از اعضای بلاگستان، فاخته، غریبه، رایحه، آکوآ، سپیدار [که نامش در وبلاگش سپیدار نیست فقط من سپیدار صدایش میکنم] و صبا را از نزدیک و حضوری دیده ام. isn't it wonderful؟
دقیقن، من هم میخواستم به همین موضوع برسم. اینکه شاید بشه گفت آدمها پشت این صفحهها ماسکی روی صورت ندارن و این میتونه دوستیهای صمیمی و درازی رو شکل بده.
خوب دیدی بازم.
من فقط تو و نیلوفرو دیدم.
اصلا یادم نیست چی شد که اون شب من رو شناختی.😶
ولی چه قد حس خوبی بود، چهقد.
و چهقد با پاسخت به کامنت اول موافقم. کاش میشد همهی دوستیها رو اینطوری شروع کرد. :/
تصور من اگر فاخته نبودم؛
سه چهار دختر از وبلاگ با هم اشنا شدن و با هم یه قرار گذاشتن، رفتن یه پارکی کافه ای، ظاهرا و الکی از دیدن هم ذوق کردن، راجع به چهار تا فیلم و کتاب و پلتفرم های وبلاگ نویسی حرف زدن، حوصلشون سررفته و الکی ابراز شوق کردن و بعد هم خدافظ خدافظ.
و حالا واقعیت: من و تو، صبح ها تو سرویس، ظهر ها تو مدرسه وقتی داشتی سعی میکردی منو بیدار کنی و شبا وقتی تو ماشین یکی از والدین رد میدادیم یا قبلش ماشینارو میشمردیم و حدس میزدیم تا مامان من بیاد:))))
وای یادم اومدددد. ^_^
میگم:)))
اره بابااااا ظاهر امرو گفتم
بعنوان آدمی که مجازی هایی مثل نامبردگان رو ملاقات کردی، نظرت در مورد دوستیهایی که اینطور شکل میگیرن (یعنی مجازی هستن و بعدها واقعی) رو میتونم جویا شم؟