پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

واگویه

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۵۴ ق.ظ

چند وقتی ست یک گلدان محبوبه شب گذاشته ایم در بالکن. حوالی ساعت های 9-10 شب اگر در بالکن باز باشد، خانه از بویش پر می شود. من دلم می خواهد یک صندلی بگذارم کنارش و به تاریکی شب خیره شوم. یک لیوان آیس کارامل یا اسموتی موز و توت فرنگی - از تبعات یوتیوب گردی زیاد در کانال های درست کردن غذا و نوشیدنی ! - بگیرم دستم و هیچ کاری نکنم. ولی خب حوصله حجاب کردن ندارم و از پشت پرده فقط بویش را می شنوم. به این فکر می کنم که زندگی شاید همین باشد. استشمام بوی محبوبه شب از پشت پرده، نفرستادن تکلیف عباسی و فکر کردن به اینکه پاور کلاس اقتصاد فردا را چطور درست کنم. بله، من گمانم زندگی باید همین باشد.

*جمله آخر از اخوان ثالث.

  • ۰۰/۰۱/۲۸
  • سایه

نظرات (۱)

زندگی فهم نفهمیدن هاست.

پاسخ:
احسنت، صحیح .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">