از رنجی که تحمیل می کنند.
چرا منِ غیر سیاسی، سر رای آوردن بایدِن انقدر استرس دارم؟ تمامش کنید دیگر لعنتی ها :|
- ۰ نظر
- ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۱:۴۸
چرا منِ غیر سیاسی، سر رای آوردن بایدِن انقدر استرس دارم؟ تمامش کنید دیگر لعنتی ها :|
دیروز و پریروز که برای ساعاتی دوباره اینستاگرام نصب کردم، از سوال آخری که برای بچه ها طرح کرده بودم استوری گذاشتم. سوال آخر این بود: «ایا در طول امتحان، با کسی مشورت کردید یا از کتاب کمک گرفتید؟ این سوال جواب درست ندارد و فقط به صداقت شما نمره داده می شود. ۵ نمره.» چند تا ریپلای آمد که: اگر بچه ها میخواستند راستش را بگویند که از اول تقلب نمی کردند! ولی امروز که امتحانشان را دادند، خیلی صادقانه نوشته بودند :) چه بله ها و چه نه ها :) می خواهم بگویم می توان به بچه ها اعتماد کرد و می شود آن ها را از چیزی نترساند، حتی اگر از شاخ های اینستاگرام و کویین های دابسمش باشند :)
"bozorg mishi yadet mire" is such a big lie. It is for a long time ago, I changed a lot and I still remember. I clearly remember.
مشکل دیشب بیان، فقط و فقط بخاطر تمام آن زمان هایی بود که بلاگفا را سرزنش کردیم و پشت سرش حرف زدیم. خداوندا بر ما ببخش.
حسادت می کنم؟ نه واقعا. خوشحالم. ولی غبطه میخورم. لبخند می زنم ولی زخم خودم می سوزد. نه برای آنها! برای خودم. how desperate I am.
اولا لازم است در این پست مراتب تشکر را نسبت به سازمان سنجش اعلام کنم چرا که نیم ساعت یک ساعتی بعد پست من، نتایج را در سایت قرار داد. [ و به همه کنکوری ها بگویم که : یور ولکام! ]
دوماً که این بچه ها که دانشجو می شوند و ذوق میکنند و نفس راحت که می کشند، انگار من دوباره دانشجو شدم. انگار من رها شدم. حس مادری را دارم که جوجه اردک هایش را دیگر از خودش جدا می کند و آن ها را به دل حیات وحش میفرستد. خدا نگهدارتان باشد فرزندانم! کواَک کواَک!
سوما که دوست دارم بهشان بگویم که مواظب خودشان باشند. چون زندگی عملا گذاشت من برای رتبه ام و رشته و دانشگاهم خوشحال باشم و بعد دکمه ی شروع را زد. همان جا بود که روز ها پشت سر هم آمدند و سخت شدند و به همدیگر گره خوردند. امیدوارم زندگی با آنها این طور تا نکند. این بچه ها واقعا خوب این ماه های آخر را دوام آورده اند!
فاخته مثل یک کتاب قدیمی عربی است. از آن هایی که دستی صحافی شده اند و کاغذ های کاهی دارند. از آن هایی که بینشان گل خشک شده پیدا می شود. از آنهایی که باید در نور شمع و بوی عود بخوانی. فاخته یک کتاب فلسفه ی مصور است [اگر چنین چیزی وجود داشته باشد!] که لای برگ هایش اعلامیه های زمان انقلاب را رد و بدل می کردند. بله. فاخته اینطوری ست.
در کل من گفته بودم، با آتشی در سینه ام، یک سریال جدید می بینم، می گویم و می خندم و کتاب می خوانم. ولی با غمی که ته نشین شده. با مشکلی که ماه ها یا شاید سالهاست حل نشده.