پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۷۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

بینوایان

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ ب.ظ

دکتر غلامی یک جایی در وویسشان می گفتند که ما در این جامعه پناه نداریم! اگر جایی گیر کنیم کسی نیست که بتوانیم به او پناه ببریم! البته این حرف در کانتکستی که داشتند حرف می‌زدند معنا پیدا می کند ولی واقعا یک لحظه فکر کنید ... بله! ما هیچ پناهی نداریم!

  • سایه

بالاخره بعد ۵ ترم

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۴ ب.ظ

کاش می فهمیدم فقط منم که برای آسیب شناسی ۱ و کلاس با دکتر بشارت خیلی ذوق دارم یا بقیه هم همینطورند !

  • سایه

-_-

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۹ ب.ظ
برداشته اند جلسه ی دبیران هر ماه را تقسیم کرده اند و هرکدام را برای یک گروه درسی گذاشته اند.روانشناسی و فلسفه را یک‌جا گذاشته‌اند و من و فاخته دی ماه باید درباره عوامل افت تحصیلی و نمی دانم چه و چه ارائه بدهیم. زیبا نیست؟
  • سایه

Covid-saaye version

چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۸ ب.ظ

باید بگویم به کل قوه های تشخیصم را بخاطر اتفاقات پیش آمده از دست داده ام. یکجور کرونای روحی گرفته ام که به جای حس بویایی و چشایی، قوه تشخیص خوب و بد و تشخیص زشت و زیبایم از دست رفته! ظاهراً واکسنی هم ندارد! فقط باید صبر کنیم و ببینیم اصلا بر می گردد !

  • سایه

پراکندگی!

چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۴ ب.ظ

نمی دانم از زندگی تحصیلی ام چه میخواهم! یک روز می گویم اصلا چرا ارشد بگیرم؟ یک روز دیگر می گویم نه باید تا دکترا بروم! یک روز دیگر از خواب بیدار می شوم و میخواهم المپیاد دانشجویی بدهم! یکبار دیگر میخواهم بعد اتمام دوران کارشناسی ام بی‌خیال تمام روانشناسی شوم، کنکور تجربی بدهم و دوباره دو رقمی بشوم و پزشکی بخوانم! یکدفعه میخواهم در وزارت بهداشت دانشگاه علوم پزشکی ایران بالینی بخوانم! بعد می گویم نه شاید آدم بالینی نباشم! بعد دوباره می گویم شاید باید مشاور کنکور شوم! شاید معلم بمانم! شاید باید سراغ شناختی بروم! نه اصلا شاید باید بروم روانشناس صنعتی سازمانی شوم! بعد خودم رای خودم را می زنم که محیطش زیادی مردانه است! روز دیگر میگویم نه واقعا ایران جای ماندن نیست باید اپلای کنم! بعد دوباره می‌گویم آخر مگر من آدم خارج رفتنم؟ بعد از خودم میپرسم؛ بروم سراغ رشته های فنی؟ ریاضی که همیشه عاشقش هستم؟ تدوینگر بودن؟ خطاطی کنم؟ اسپانیایی را آنقدر ادامه دهم تا یک معلم زبان اسپانیایی شوم؟ بالینی کودک نوجوان بخوانم و کار های مادرانه کنم؟ من واقعا آدم روانشناسی تربیتی هستم؟ [فکر نکنم!] اصلا شاید روانسنج شوم! بروم آنقدر معروف شوم که از انتخاب رشته ام کلی پول در بیاورم؟ شاید باید دندان پزشکی بخوانم. یا شاید هم داروسازی! اگر یک روز بفهمم از این زندگی چه می خواهم، تمام خوانندگان این وبلاگ را شیرینی می دهم!

  • سایه

کوششی به قدر وسع

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۵ ب.ظ

این پیج چراغ آقای کرباسچی و همسرش خیلی خوب است. خیلی! انگار قشنگ سخن از زبان من می گوید و تمام نکاتی که خودم را گاها در مدرسه برای بچه ها شرحه شرحه میکنم که بهشان بفهمانم، در قالب عبارات ساده پست کرده است. خداوندا از کنکور که گریزی نیست، حداقل بر تعداد این پیج ها بیفزا و از پیج های زرد زشت بی سوادانه بکاه.

  • سایه

Before - After

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۴ ب.ظ

وسط های روز، مادر یکی از بچه های یازدهم زنگ زد که خانم فلانی! ظاهراً امروز غرور بچه ی من را جلوی همه بچه های دیگر خرد کرده اید و دعوایش کردید! به چه حقی فلان می کنید و چرا بیسار نکردید! [از همین الان می خواهم بگویم این پست درباره این است که چقدر بزرگ شده ام و از پس چیزهایی که هیچ وقت فکر نمی کردم بربیایم، بر می آیم!] در کمال آرامش و حتی گاها حق به جانب، برایش توضیح دادم که بچه چه کرده و اصلا چه گفته ام و با چه لحنی و چرا! و سعی کردم جوری مکالمه را هدایت کنم که آخرش متوجه شود که بچه اش خودش را لوس می کند و این «همه» ای که می گوید، در واقع سه نفر بوده اند که یکیش هم خودش بود :) و گفتم ۶ جلسه است مرا معطل خودش کرده و را به را زنگ می زند [که البته من جواب نمی دهم] و فلان. جوری که آخر مکالمه اینطور تمام شد که مادرش گفت پس من با دخترم حرف می زنم که بیشتر همکاری کند و دیگر این جور مشکل ها پیش نیاید و خلاصه سعی کردم تا حدی ورق را برگردانم. قطعا اگر روزی کسی می گفت بعد از داستان های انتخاب رشته و مدرسه و زندگی شخصی و بلاه بلاه بلاه، همچین چیزی پیش می آید و من می توانم مدیریتش کنم، بی گمان به او می خندیدم و میگفتم ظاهراً تو من را درست نشناختی! من در این شرایط پرفشار چه کار می کنم؟ گریه! ولی خب ... آدم است دیگر! مایت اکچولی چنج‌ سام تایمز!

  • سایه

2014

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۸ ب.ظ

ای وای دیدید چه شد؟ می توانستم ۱۴ روز پیش بیایم خودم را لوس کنم و بگویم ۲۰۰۰ روزگی [!] وبلاگم است! ولی خب دیگر مجبوریم تا ۳۰۰۰ صبر کنیم. همینقدر داشته باشید که هَپی ۲۰۱۴ دِیز انیورسری! بمانی برایم!

  • سایه

آمار در آزادی مطلق!

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۱ ب.ظ

جامعه شناسی میانگین را می گیرد و روانشناسی، واریانس را. و اصلا زندگی یعنی واریانس! تفاوت های فردی!

*برداشتی آزاد از حرف تی اِی یکی از کلاس هایمان. این بار دیگر آمار را در محاصره در نیاورده ام. چون «تو» در واقع هیچ کس نیست. و من هم محدود به کسی نیستم.

  • سایه

شخص سایه.

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ

بزرگ شدی دختر، با هر درد و با هر درمان. چقدر به تو مفتخرم.

  • سایه