پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۷۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

بیچارگان

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۰۴ ب.ظ

[نه حقیقتا] در خود شکست را نپذیری، چه می‌کنی؟ با روزگار دوری و دیری چه می کنی؟ ..

  • سایه

که مردافکن بوَد زورش

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۵ ب.ظ
شراب تلخ را هم که حرام کردی ای خدا. پس ما چطور یکدم ز دنیا و شر و شورش بیاساییم؟
  • سایه

یک روزی که

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۷ ق.ظ
یکبار قبل تر ها گفته بودم: من آدم زیر همه چیز زدن نیستم. و انصافا هم راست بود. اما گاهی آنچنان صبر از دستانم لیز می خورد که دلم می خواهد بگویم اصلا نمی خواهم! همه اش ارزانی خودتان! و با یک حرکت دراماتیک بزنم زیر میز که هر چه بشقاب و قاشق هست بیفتد زمین و بشکند. البته یک روزی که خوشحال تر بودم، می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد.

*جمله آخر از من نیست. اخوان ثالث بزرگوار فرموده.
  • سایه

333

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۸ ب.ظ

اتوکورکت بعضی موقع ها آبرویم را می برد. من که فینگلیش تایپ نمی کنم ولی وقتی با گوشی وارد کلاس های دانشگاه می شوم مجبورم انگلیسی تایپ کنم. یکبار آمدم بنویسم bale ostad که اتوکورکت بزرگوار برایم نوشت bake oscar و من سند کردم. یکبار دیگر هم نوشتم kheir و نمی دانم چطور - واقعا چطور - حس کرد منظور من music است! و یکهو وسط کلاس روانشناسی شخصیت من به انگلیسی نوشتم موزیک و فرستادم! کاش مثل این بزرگوار آنقدر بی پروا بودم.


*می پرسید چرا خاموشش نمی کنم؟ خب چون به هر حال خدمات فراوانی به من ارائه می دهد! مخصوصا در تایپ فارسی. من چون واقعا حوصله تصحیح غلط های املایی را ندارم.

  • سایه

.

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۹ ب.ظ

قرار و خواب ز سایه طمع مدار ای دوست

قرار چیست؟ صبوری کدام و خواب کجا ...

*البته خواب دارم. در هر شرایطی.

  • سایه

از آن سنجاب های فرز، زیبا و بی احساس.

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۴ ب.ظ
خداوندا، من خیلی خسته شدم. می شود مرا تبدیل به سنجاب کنی؟
  • سایه

فلذا حقته..

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۰ ق.ظ

مرغ هرزه درآیی که بر هر

شاخی و شاخساری پریدی


تا بماندی زبون و فتاده ..

  • سایه

و خشکیدم

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۴ ق.ظ

هر چه تبر زدی مرا، اتفاقا زخم شد. زخم شد. زخم شد.

  • سایه

.

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۹ ق.ظ

میدانید کاکتوس ها موقع دعوا به همدیگر چه می گویند؟ بله. می گویند کاک تو سرت! و من آنقدر بزرگ شده ام که در اوج غصه و با چشم های پف کرده، به این چیز ها بخندم. کاک تو سرت زندگی.

  • سایه

مرگ مغزی.

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴ ق.ظ

و اینک دیگر دوست و دشمن خود را نمی شناسم. نه درست می شناسم و نه غلط. نه می توانم پس بروم و نه پیش. به راستی کیستم و اینجا چه می کنم؟

  • سایه