پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۷۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

..

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۵ ب.ظ

به هر جا که برسم، قله های موفقیت را اگر فتح کنم، اگر در بهترین دانشگاه جهان تحصیل کنم، اگر بهترین روان درمانگر شوم، اگر معروف ترین مشاور کنکور باشم، به همه خواهم گفت که این آن چیزی نبود که من می خواستم. چیز هایی که من می خواستم به مرور زمان در قبرستان دنیا دفن شدند و من از دستشان دادم. فرقی نمی کند چرا، اشتباهات خودم یا بقیه، مهم این است که از معدود چیزهایی که در این جهان برایم مهم بود از دست من رفته اند و هیچ چیزی - مطلقا هیچ چیزی نمی تواند جای آن ها را پر کند.

و نکته تلخ تر اینکه، زندگی اصلا همین است.

  • سایه

که سرما سخت، سوزان است.

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۶ ب.ظ
کاش واقعا کار ما را تمام کنی و به همه این روز ها خاتمه دهی. اصلأ هر جور که خودت می خواهی. واقعا کاش. چون همه چیز از یک بعدازظهر بهاری شروع شد و هیچ وقت تمام نشد. هیچ وقت. و من سالهاست که در یک زمستان سرد مانده ام و هیچ پناهگاهی نیست که از سرما به آنجا پناه برم. من در راه مانده ام و سلامم را هم هیچ کسی پاسخ نمی گوید ...
  • سایه

.

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۹ ب.ظ

دلبر که جان فرسود از او، [اینطوری شد که] کام دلم نگشود از او ..

  • سایه

But why

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۶ ب.ظ

کلا این روز ها سوال «چرا» را زیاد میپرسم. مثلا چرا ترکیه ای ها چند ضلعی های عشقی در سریال هایشان درست می کنند و بعد تا ۱۰۰ قسمت طولش می دهند؟ واقعا از این کار لذت می برند؟ یا مثلا می گویند «خیلی منتظر قسمت ۱۲۳۴ عشق اجاره ای بودم! خیلی هیجان انگیز است!» یا چی؟

  • سایه

بیخ گوش

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۱ ب.ظ

شکر خدا پْیک peak کوتاهی مو ها را پشت سر گذاشتم و خطر رفع شد. همه بر طبل شادانه بکوبید و هفت شب و هفت روز پایکوبی کنید. [یک مدت در بچگی ام قصه های پریان می خواندم و همیشه آخرش شاهزاده خانم به مرد سوار بر اسب سفید می رسید و هفت شب و هفت روز در بلادشان جشن می گرفتند. ربطی نداشت. متوجهم.]

  • سایه

اثرات قرنطینه به مدت طولانی

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۸ ب.ظ

یک چیزی که چند وقت است ذهنم را مشغول کرده، این است که اصلا چرا آمده ام روانشناسی؟ اصلا چرا رفتم انسانی؟ نه جدا؟

  • سایه

لطفاً صف را بهم نزنید

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۵ ب.ظ
امید ها دوباره از نو متولد می شوند و در صف قرار می گیرند تا دانه دانه به ناامیدی تبدیل شوند.
  • سایه

یَبقیٰ

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۴:۱۶ ق.ظ
تو همیشه اینجایی. تو برای شب های سخت، برای لحظه های شیرین و برای روز های تکراری آدم ها همیشه اینجایی و ما تا ابد تنهاییم! در مهمانی های شلوغ تنهاییم، در جمع دوستانمان تنهاییم، در اتاق خودمان تنهاییم، پیش خانواده مان تنهاییم. این ها را نه از روی ناله که از روی حقیقت می گویم. ته تهش که نگاه کنی هیچ کس نمی ماند. مطلقا هیچ کس - جز تو - که خب تا آخرین لحظه اینجایی! لا اله الا انت. سبحانک ...
  • سایه

.

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۲ ب.ظ
راست می گفتی. حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است ... کس ندانست که آخر به چه حالت برود ...
  • سایه

وین راه بی نهایت!

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۹ ب.ظ

در به روز شده های بیان، از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود. زنهار از این بیابان!

  • سایه