Vague
ابهام، ذاتا اضطراب زاست. من به مبهم ترین روزگارم نزدیک می شوم.
- ۱ نظر
- ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۴۹
ابهام، ذاتا اضطراب زاست. من به مبهم ترین روزگارم نزدیک می شوم.
کاش می خوابیدم، تو رو خواب می دیدم.
از آن دوره هایی ست که لوس شده ام و حتی می توانم از بچه جماعت هم حرف به دل بگیرم. در صورتی که حرف بچه ها را باید از این گوش بشنوی و از گوش دیگر به در کنی.
اگر شماره شما در گوشی من سیو است، یعنی یا شما خیلی برای من عزیزید، یا مدام با شما در ارتباطم. مثلا من از زیرگروه های سال های پیشم دو نفر را سیو نگه داشتم. فقط چون دلی دوستشان داشتم. یا از بچه های کلاس، نرجس را سیو کردم. خانم صاد را هم.
حس می کنم دیگر روحم کشش نداشته باشد. البته قبل تر ها هم فکر می کردم نمی کشم. فکر می کردم دیگر در توان من نیست. منتها خدا روحم را گرفت و کشید و جا باز کرد. شاید این دفعه هم همینطور باشد.
اگر ناخن ها نمی شکستند، دنیا جای بهتری می شد. التماس تفکر.
هوا جوری سرد شده که با احتساب مانتو، ۶ لایه لباسی که پوشیدم پاسخگو نیست و باید فکر دیگری بکنم. سردی هوا از ناجوانمردانه بودن گذشته و به حالت وحشیانه نزدیک می شود.
وقت این نیست که زمستان تمام شود تا از حساسیت در فصل بهار بمیریم و در گرمای تابستان تلف شویم؟
یکی از لباس هایی که به مت کوچک شده و دیگر اندازه اش نمی شود را کش رفته ام. یک پیراهن چهارخانه زیبا. و هر دفعه هنگام پوشیدنش از خودم میپرسم: مرد ها چطور به راحتی دکمه هایشان از راست به چپ می بندند؟ چطور؟ واقعا چطور؟
در این سه سالی که اینجا کار کردم، فقط یک کار است که همیشه فراموش کردم انجام دهم. دم کردن چایی در ساختمان پیش! در اینکه در شرح وظایف یک پشتیبان تحصیلی، «دم کردن چایی» جا نمیگیرد، شکی نیست ولی خب از آن جایی که اینجا خانه ی دوم بچه هاست، مسئول هر روز معمولا مسئولیت چایی را نیز بر عهده می گیرد. یکی از دلایلی که معمولا یادم می رود این است که سالی که خودم پیش دانشگاهی بودم، همیشه یکی از بچه ها می رفت و چایی را دم می کرد. هیچ وقت به هیچ پشتیبانی نگفتیم که عه! فلانی! پس چایی کو! البته این بچه ها هم نمی گویند ولی گاهی می آیند دم دفتر نالان و خیزان که: چایی نداریم؟ :(((
اگر کسی از پشتیبان ها مدرسه نباشد خود خانم آل می آید و فرمان را به دست می گیرد. در هر صورت، فکر نمی کنم متنبه شده باشم. باز هم فراموش خواهم کرد. شاید از قصد. حتی اگر به قیمت «خانم سایه چایی دم نکردی هنوز؟!» باشد.