پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۰۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

But why

شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۵۸ ق.ظ

نمی فهمیدمت، مثل کتاب های مصطفی مستور، مثل مقاله ی روانشناسی تجربی، مثل پادکست های پست مدرن، مثل اینکه چرا دارم الان - با وجود اینکه ۷:۳۰ صبح باید مدرسه باشم - در وبلاگم پست می گذارم؟

  • ۰ نظر
  • ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۵۸
  • سایه

۱۱۷۶

شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۵۰ ق.ظ

و از شدت تناقضی که در خودم می یابم، خنده ام میگیرد. از نوشتن متن هایی مثل متن پست قبل و سخنرانی های غرایی که من باب «زندگی فراتر از این مسخره بازی هاست» در ذهنم. شاید هم روزی کسی را از نوشتن چنین خیالات و اوهامی منع کرده ام که اینطور سرم آمده! کسی چه می داند!

  • ۱ نظر
  • ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۵۰
  • سایه

آتشی زیر خاکستر منطق.

شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۵۸ ق.ظ
و خب من پنهانی دوستت داشتم و کاریش نمی شد کرد! من نمی توانستم فاصله شرق تا غرب را بدوم، من نمی توانستم سنت تا مدرنیته را طی کنم، من نمی توانستم از ایمان به کفر برسم، من نمی توانستم فاصله ی دیوانگی خودم و عقلانیت تو را پر کنم، من فقط می توانستم در خیالم در حالی که بوی یاس و نرگس دورمان را پر کرده دست هایت را بگیرم. [و خب تو میدانی که دست برای من حکایتش از کل ظاهر جداست!] من فقط می توانستم در نیمه شبی در خیالم با تو قدم بزنم، یا کنار جاده های شمال با تو آش رشته بخورم یا با یک کوله کنارت کل ایران را بگردم. سهم من از دوست داشتن همین خیالات بود و کمی اِسناد دهی به تغییرات مربوط به هورمون هایم. وگرنه من در منطق و شرم خود غرق بودم چنانکه هیچ وقت کلمه ای با تو سخن نگفتم و چشمانم را لحظه ای در تلاقی چشمانت قرار ندادم. هیچ وقت گلایه ای نکردم و از خدا غیرممکنمان را ممکن نخواستم. سهم من از دوست داشتن فقط گونه های سرخ شده از زیر ماسک و لبخند های پنهانی بود وگرنه کاری از دست من بر نمی آمد ... البته من از تو خبر نداشتم ... شاید هم ما دو مسافر بودیم ...
  • ۶ نظر
  • ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۱:۵۸
  • سایه

این پست برای این است که

شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۳۶ ق.ظ

این روز ها از فعالیت کمم در وبلاگ شرمسارم.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۱:۳۶
  • سایه