تموم شه و بره.
اگر امروز برگه ی بچه های دهم و یازدهم را صحیح نکردم، اسمم را بگذارید نصرت.
پی.اس: فایییینالی، صحیح کردم.
- ۲ نظر
- ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۵۴
اگر امروز برگه ی بچه های دهم و یازدهم را صحیح نکردم، اسمم را بگذارید نصرت.
پی.اس: فایییینالی، صحیح کردم.
می خواهم الان چمع بندی سال ۹۹ را بنویسم. راستش چون دلم می خواهد. همینطوری.
۹۹ به من فهماند که هنوز مسائل حل نشده ای از ۹۸ با خودم حمل می کنم که بالاخره باید آنها را زمین بگذارم! با کمک خانم صاد اینکار را کردم! کاش زودتر همه چیز را حل کرده بودم که به آبان ۹۹ نمی رسید!
۹۹ به من فهماند که نه والدینم، نه دوستانم، نه هیچ کس دیگری مسئول زندگی من نیستند! منم و تصمیماتی که باید یک عمر پای آن ها بایستم! به من یاد داد که اگر با تحقیق و مشورت فکر می کنم کاری درست است، انجامش دهم!
۹۹ به من طعم تدریس را چشاند.
۹۹ مرا با خانم صاد آشنا کرد.
۹۹ به من اسپانیایی یاد داد. [به لطف سپیدار که مجبورم کرد دولینگو را شروع کنم]
۹۹ ابتدا مرا از رشته ام متنفر کرد و بعد باعث شد مطمئن شوم درست انتخاب کرده ام.
۹۹ مرا سر کلاس بشارت و نوفرستی نشاند!
۹۹ دایی را از ما گرفت، برنامه خواب مرا بهم ریخت و باعث شد dsm بخرم.
۹۹ پر اضطراب بود. مخصوصا از اردیبهشت تا آبان. اما هر چه که بود مرا بزرگ کرد. چه بگویم! دستش درد نکند!
تویی شبیه خیالی که نیست اما هست ..
Day 24: writing challenge: a lesson you've learned.
دیگه حتی دنبال آهو دویدن هم فایده نداره، فایده نداره.
داستان های پنهان شده در دل هر کس، شگفت آور است. این را وقتی پشتیبان شدم بیشتر فهمیدم. وقتی روانشناسی خواندم بیشتر فهمیدم، وقتی در دلم غوغا بود و کلی اتفاق افتاده بود اما من همان سایه همیشگی بودم که در راهرو های مدرسه راه می رفت، سر کلاس های دانشگاه می نشست، سوار تاکسی می شد، بیشتر فهمیدم! آن آدم ها از من چه می دانستند؟ من از آن ها چه می دانستم؟ هیچ!
گاهی تفریحم این بود در دلم شروع می کردم به حدس زدن داستان فرد کناری ام در مترو. چند سالش است؟ در چه خانواده ای بزرگ شده؟ حالش خوب است؟ شغلش چیست؟ در دلش چه می گذرد؟ کودکی خوبی داشته؟ البته که این سوال ها بی جواب می ماندند ولی من یاد گرفتم که کسی را قضاوت نکنم! یاد گرفتم از آدم ها چیزی به دل نگیرم! [سر کلاس عباسی] یاد گرفتم هر کسی - واقعا هر کسی، من، خانواده ام، دوستانم، بچه های مدرسه، همکلاسی های دانشگاه - در دل خودشان داستان هایی دارند و تروما هایی با خودشان حمل می کنند که ما از آن ها بی خبریم. و البته قابل ذکر است که فقط انّه علیمٌ بذات الصدور!
اگر مادرم از طریق تماس چشمی یا انتقال ذهنی، بتواند تمام هنرش از آشپزی را - علی الخصوص آش ها، سوپ ها، قرمه سبزی، خورشت کرفس و قیمه نثار - به من انتقال دهد، من دیگر بارم را در این دنیا بسته ام.
ابتذال، کثافت و فساد کل دنیا را گرفته آقای من. قصد آمدن ندارید فدای قدم های تان؟