پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

۱۳۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۴۷ ب.ظ

چند باری فکر کردم آدرس وبلاگم را در بیوی اینستا بگذارم. اما بعد دیدم به قیمت خوانده شدن و قضاوت شدن توسط همه - از دوستان دوران راهنمایی تا دانش آموز های امسال و پارسالم - تمام می شود.  سریع پاکش کردم. از دست دادن منطقه ی امنم؟ هرگز! هرگز!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۷
  • سایه

عملیات

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۸ ب.ظ

اگر می‌توانستم یک حمله تروریستی جهت نابودی ابدی اینستاگرام ترتیب می دادم و از همه طرف آن را به رگبار می بستم. که انقدر مجبور به رفتن و بازگشتن نباشم.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۸
  • سایه

قبل از هر چیز

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۳ ب.ظ

کوچک من، نور دو چشمم، قبل اینکه بخواهم برایت حرف بزنم یا از روزهای با تو بودن بگویم، یک سوال به ذهنم خطور میکند:

آیا اصلا تو را روزی خواهم داشت؟

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۱۳
  • سایه

پیش‌نویس

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۵۵ ب.ظ
اگر تماما همه چیز را از قبل نوشته ای، دیگر چرا من و آرزو هایم؟
  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۵۵
  • سایه

کارما

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ب.ظ

من به تمام چیز هایی که می خندیدم، - در حد خودم - دچار شدم. به شعر، به انقلاب، به متن های طولانی بلاگ، به پیج های پابلیک، به احساسی بودن. فکر کنم فقط فلسفه مانده. [که البته بخاطر ۶۵ درصد سنسینگ بودنم و ۳۵ درصد شهودی بودن مابقی، بعید است به آن دچار شوم. یکی نیست بگوید با این میزان از غیر شهودی بودن روانشناسی خواندنت چه بود. البته آمار و نوروساینس چشم غره می روند که مگر ما شهودی هستیم؟ مگر کم مجبور شدی هی ساختار نورون ها را مرور کنی و فلان ؟ این بود «دوستت دارم، دوستت دارم» هایت؟] آه عزیزان از این نوشته ها رد بشوید. فقط رد بشوید.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۳
  • سایه

بزرگواران!

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ ب.ظ

حکم مستوری و مستی،

همه بر عاقبت است.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۰
  • سایه

پشتیبانان هزارچهره

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ب.ظ
آن روزی که پشتیبان شدم، می دانستم علاوه بر یک مشاور تحصیلی باید یک روانشناس، یک دوست، یک بزرگتر، یک همه چیز دان ،یک هنرمند - جهت زیبا کردن برنامه هایشان - یک انگیزه دهنده شبیه آن مرد های زردی که مدام میگویند فلان را به بیسار پیامک کنید، یک مقصر شناخته شده برای والدین برای وقت هایی که بچه هایشان درس نمی‌خوانند، و یک جادوگر جهت افزایش ناگهانی ظرفیت شناختی شان باشم.
  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۲۱
  • سایه

Let it go, let it gooo

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ

بعدا اگر قسمت شد یک ضمیمه برای کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها می‌نویسم به اسم «هنر ظریف رهایی از دغدغه های درس و دانشگاه - ویراست ششم مخصوص ورودی های ۹۷ دانشگاه تهران و تمام هم‌کلاسی هایم از سرتاسر دانشگاه در کلاس عمومی»


  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۸
  • سایه

کجایند بلاگر های بی ادعا؟

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۹ ب.ظ
اگر می فهمیدم ساعت ۶:۳۶ دقیقه صبح ، چطور عکس جوانی های محمدرضا شریفی نیا را در یک بلاگ پست می کنید، دیگر نیاز نداشتم ارشدم را بگیرم. حقیقتا بروز شده ها، آدم را نا امید می کند. من گاهی برای خواندن وبلاگ های خوب، بلاگفا را هم سر می زنم. آنجا هم چنگی به دل نمی زند. این بازی کثیف را تمام کنید حقیقتا.
  • ۲ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۹
  • سایه

ناشناس

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ب.ظ

حقیقتا کیستی که در حین دوچرخه سواری در حالی که بافت موهایم را باز کرده ام، در نیمه ی خرداد و اوج گرما، زیر لب زمزمه می کنم: تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم ؟ تو کیستی که من از موج هر تبسم تو ...

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۴۷
  • سایه