پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

1688

شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۹:۰۹ ب.ظ

پیرو این پست، امروز رفتم مدرسه. اصلا خودم را نباختم و شروع کردم به صحبت. مدیر مدرسه خوب و نرمال برخورد می کرد. غروری حس نمی کردم و از 1:15 که داشتیم باهم صحبت می کردیم، 1 ساعتش را داشت تلاش می کرد که مرا راضی کند به کادر دوازدهمشان بیایم. می گفت حیف است تجربه ات را خاک کنی و از آن استفاده نکنی. ولی راستش را بخواهید اصلا و اصلا قصد کار اجرایی را ندارم. ذهنم توان ندارد و نمی توانم درگیری های ذهنی از جنس کنکور داشته باشم. (مخصوصا که شاید بخواهم دوباره برای کنکور ارشد بخوانم.) اما قرارداد روانشناسی را بستم و شاید چند هفته بعد قرارداد اقتصاد را هم ببندم! فلذا دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت، دائما یکسان نباشد حال دوران (خانم مدیر!) غم مخور!

  • ۰۱/۰۲/۳۱
  • سایه

نظرات (۳)

سلام

شما رو به خاطر داشتن؟!

پاسخ:
سلام. نه :) ۷-۸ سالی گذشته و منم بیام نکردم

عییییول. روزشو هماهنگ کنیم با هم تو یه روز باشیم *-*

پاسخ:
ایشالا 🌝🌝

شیرینی:)))

پاسخ:
ایشالا ببینیم چی میشه 😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">