بلای زلف سیاهت، به سر نمی آید !

در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز

که اینطور.

من در حال خواندن فصل هیجان های خاص کتاب انگیزش و هیجان: فتبارک الله احسن الخالقین، حقیقتا.

میدانم که دهان پست ها را با این کتاب و این امتحان سرویس کرده ام اما به زودی این فصل نیز تمام خواهد شد، و من و بدبختی هایم - دو فصل فیزیولوژیک و بستر های زیستی هیجان - در گوشه ای کنج عزلت خویش را می گزینیم و سماقمان را می مکیم.

Talk to me!

در کتاب انگیزش و هیجان فصل ۱۳، یک بخش هست که درباره ی تقسیم اجتماعی هیجان صحبت می کند. درباره ی اینکه من به عنوان گوینده تقاضا می کنم و شنونده حمایت، تسلی و همدلی تامین می‌کند. و در حالت بهترش، شنونده باعث می شود من دوباره خودم را بازیابی کنم، به زندگی‌ام معنا ببخشم و اینجاست که ارتباط شروع می شود. و در ادامه می گوید که در همین مواقع تقسیم هیجان‌ هاست که ما روابط دوستی و زناشویی را تشکیل می دهیم.

داشتم فکر می کردم که اگر حرف نزنیم و نگوییم و گاهی شنونده نباشیم، کدام رابطه ی فرزند - مادری شکل میگیرد؟ کدام دوستی پابرجا می ماند؟ کدام محبت عمیق تر می شود؟ و اصلا چه کسی زنده می ماند؟

.

در مدل سازی دایره ای خُلق و عاطفه ی جیمز راسل، ما نقطه ی تسلیمیم.

آبْ‌دیده

عزیزی که گفتم چند روز پیش درباره ی خواب هایش با من صحبت کرد، مدام می گفت که این ها نشانه است. نمی دانست که من دیگر به هیچ نشانه ای معتقد نیستم و از آن مهم تر، به سادگی چیزی را باور نمی کنم.

.

جدی «روی از غبار حادثه در هم نمی کشید» ؟ خوشا به حال شما.

فتبارک الله

آه جرج، این انگیزش و هیجان چقدر زیباست. قریب است از فرط زیبایی جامه دران به سوی درمانگران با رویکرد هیجان محور پر بکشیم و ماه هایی چند نزدشان کارورزی کنیم بلکه اندکی از طعم این خوب، این خجسته ی مطلوب را بچشیم :)

کن کور ۲

کتاب انگیزش هیجان حقیقتا بخش زیادیش هنوز مانده اما با خواندن هر صفحه از فصل ۸، به این نتیجه می رسم که کنکور چه بلای خانمان سوزی ست ...

«همخوانی هدف به این دلیل اهمیت دارد که هدف همخوان با خود به فرد امکان می دهد تا از منابع شخصی خویش کمک بگیرد تا دنبال کردن هدف را نیرومند و هدایت کند ... هدف ناهمخوان با خود، از منابع انگیزش درونی برخوردار نیست و در عوض، فقط با کمک انگیزشی تنظیم بیرونی عمل می کند»

هوم

بنده خدایی را یکی دو ماه است بواسطه ی کنکور میشناسم. امروز پیام داده که خواب دیدم دو تا پسر دارید یکی محمدصادق و یکی محمدحسین :) مامان جان چرا به خواب های بقیه می روی اما به خواب من، نه؟ خدایا می شود به من دختر هم بدهی؟

مدح

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید