درمان ها از آنچه فکر میکنید به شما نزدیک ترند.
بنده علاوه بر روش های درمانی ای مثل PTC، CBT یا EFT ، به خرید درمانی، بستنی درمانی، ریاضی درمانی، بغل درمانی و بوردگیم درمانی نیز معتقدم.
- ۵ نظر
- ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۸
بنده علاوه بر روش های درمانی ای مثل PTC، CBT یا EFT ، به خرید درمانی، بستنی درمانی، ریاضی درمانی، بغل درمانی و بوردگیم درمانی نیز معتقدم.
اگر به روانشناسی مراجعه کردید و از شما تیپ شخصیتی MBTI تان را پرسید یا به شما گفت که باید MBTI بدهید، [بدانید که آدم اشتباهی را به عنوان تراپیستتان انتخاب کردید!] سریعا محل را ترک کرده، بدوید و پشت سرتان را هم نگاه نکنید.
میدانید یکی از مصادیقِ «دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند» کجاست؟ زمانی که نمره استقلال یک زن و شوهر در کتل یا نئو، هر دو نزدیک به آخر طیف باشد. در آن اقلیم بالاخره جنگ خواهد شد.
دوران کنکور من طوری گذشته که مامان هر وقت یک کنکوری می بیند، به مادر شخص مذکور می گوید: الهی بگرررردم میدونم خیلیییی سخته :))
حاء من! میوه ی دلم!
من دارم تلاش میکنم دورت بگردم، من دارم تلاش میکنم. همین.
رونوشت به : میم.صآد و میم.هـ پسرکانم.
اگر MBTI داده باشید، قطعا به این سوال برخورده اید: «ترجیح می دهید فیلم هایی که تماشا می کنید، از شخصیت های پیچیده برخوردار باشند یا داستان های پیچیده؟» راستش جواب من به این سوال شخصیت است نه داستان. در فیلم و کتاب، فرقی نمی کند. من دوست دارم با آدم ها و شخصیت های پیچیده سر و کله بزنم، نه یک فیلمنامه یا داستان پر رمز و راز.
در وبلاگ خواندن هم همینطور است. وقتی وبلاگی را باز می کنم و نوشته هایی را می بینم که نمی توانم در آن ها ردی از نویسنده پیدا کنم، معمولا وبلاگ را می بندم. [ هدف این نوشته، فقط شرح حال و احوالات نویسنده است، نه قضاوت و پیچیدن نسخه خوب و بد بودن برای آدم ها. چه بسیار کسانی که نوشته های پر زرق و برق و پر کنایه و استعاره را به هر چیز دیگری ترجیح می دهند و خب من چه کاره ام؟ ] همیشه در وبلاگ خواندن، بیشتر از اینکه دنبال نوشته های عجیب و غریب و متفاوت باشم، دنبال شخصیت های پیچیده ام. وبلاگ نویس هایی که فارغ از جنسیت، سن، محل زندگی، تحصیلات و شرایطشان، کم کم تصویر ذهنی ام را کامل تر کنند. با هر نوشته ی تک خطی یا هزار خطی، یک تکه از پازل شخصیتشان را می گذارم سر جایش و من عاشق این کارم. عاشق شناختن آدم ها.
آدم ها اگر خدا نداشتند، به چه کسی پناه می بردند؟ چه کار می کردند؟ به که شکایت می بردند؟ اگر الان مثل من قلبشان تاپ تاپ (؟) می زد، دلیلش را به چه کسی می گفتند؟ هوم؟
بلاگ را از ساعت ۱۱-۱۲ شب به بعد بیشتر دوست دارم. آن موقع ها بلاگ کم کم دارد از kpop فن ها پاکسازی می شود - شاید چون می روند زود بخوابند. وبلاگ نویس های خوب تازه می نویسند و حداقل می شود روی ۳-۵ وبلاگ در بروز شده ها کلیک کرد. آی آدم ها که در خانه نشسته، شاد و خندانید، کمی بیشتر بنویسید. بلاگ را از این وضع نجات دهید.
یادم بندازید بعد ها در جلسات درمان به مراجع ام حتما توضیح دهم که تفاوت علم جدید و قدیم از نظر هایدگر چیست و مهم تر از آن، رویکرد پارادایمی چه پیامد هایی برای روانشناسی دارد :/