من در میان جمع و .
- ۰ نظر
- ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۰۴:۲۰
یاد تو قلب انسان را در نیمه هایی از شب آرام می کند و همه چیز دست توست، رییس تویی و هر چه تو بخواهی همان می شود. دلشوره ها و نگرانی ها همه از نبود یاد توست. جهان چه غلطی می تواند بکند وقتی تو نخواهی؟ و چه کسی می تواند در مقابلت بایستد وقتی تو چیزی را خواسته ای؟ دست ما را بگیر، دوستت دارم، سبحانک، انی کنت من الظالمین.
۱.نمیدانم مادرم چطور ۲۰ و خورده ای سال است که هر روز صبح تا بعد از ظهر سر کار می رود. نزدیک به ۸-۹ روزِ کاری ست [با حساب تعطیلی ها تقریبا سه هفته] از صبح تا ساعت ۱ می روم پایگاه و دوست دارم زودتر ۱۴-۱۵ روز کاری که قرارداد بستم. به آزمون تسلط پیدا کرده ام، امروز حساب کردم دیدم نزدیک ۸۰-۹۰ بچه دیده ام و با آنها مصاحبه کرده ام و دیگر حوصله ام سر می رود :) نمیدانم این بخاطر این است که کلا کار ازمونگری و روانسنجی خسته کننده است یا من زیاد از حد در کار تنوع طلبم! نمیدانم هر چه هست، مثلا یک کاری مثل تدریس خسته ام نمی کند. نکند کار بالینی همینقدر خستهکننده باشد؟
چند روز گذشته چند تا از اولین های عمرم را تجربه کردم: اولین دیدن شهاب سنگ در تمام عمرم، اولین سفر خانوادگی با آقای همسایه، اولین شب که کنار دریا دراز کشیدم، اولین بار که در جنگل خوابیدم (!) و چیز هایی از این قبیل.
امروز از یکی از بچه ها در مورد خوابیدن پرسیدم، گفت:«وقتی خوابم میاد میرم بابامو بغل می کنم و می خوابم، آخه بابام خیلی گرمه» :)))
مثل خر توی سرم افتاده ارشد، کودکان استثنایی بخوانم.
امروز در حین گرفتن آزمون از دختربچه ای ۵ ساله، در سوالی که در مورد شیشه بود بچه گفت: شیشه برای اینه که وقتی زن و شوهر ها با هم دعوا می کنن، می زنن اونو می شکونن و بعد تیکه هاش رو جمع می کنن و عذرخواهی می کنن.
جواب بچه شاید به جواب واقعی سوال نزدیک نبود اما قابل تامل بود. جدای از فرایند ازمون، ازش پرسیدم: «تو تا حالا زن و شوهری رو دیدی که این کار رو کنن؟» و سرش را به نشانه منفی تکان داد. [و نمی دانم چقدر راست بود.] اول که شنیدم برای یک دقیقه ذهنم رفت پیش پدر و مادرش و اینکه شاید از نزدیک شاهد چنین چیزی بوده. بعد اما فکر کردم شاید چنین صحنه ای را کوچه و خیابان دیده یا در یک فیلم یا از زبان دوستش شنیده. نمی شود در همان لحظه با یک جمله پی به شرایط کودک برد.
و همین سختی کار کسی ست که انسان ها را - فردی، جمعی، جامعهشناسانه، مردم شناسانه یا روانشناسانه - بررسی میکند. انسان هزار تا جنبه و تاریخچه و شرایط و شخصیت و ویژگی های روانشناختی و فیزیولوژیکی دارد که باید بررسی بشود تا شاید بتوان در مورد یک مشکل، اظهار نظری «غیر قطعی» کرد. آنوقت بعضی از همرشته ای های من تا مراجع وارد اتاق می شود برچسبشان را در می آورند و صاف روی مراجع میزنند: «افسرده»، «بیش فعال»، «دارای فوبیا»! چقدر ما انسان ها احمقیم اگر فکر کنیم همه چیز به همین سادگی ست.
یکی از مراجعین*م - یک پسر بچه ۷ ساله - آمد نشست روی صندلی. تا قسمت کد ملی و تاریخ تولد و اینها را پر کنم، برای اینکه فضا ساکت نباشد و شروع به ارتباط گرفتن کنم بعد از سلام و احوال پرسی گفتم «خببببب چه خبراااا؟» با لحن ساکتی گفت: «پام قبلا شکسته» و یکهو شلوارش را از پهلو پایین کشید تا جای بخیه بزرگ روی پایش را ببینم! گفتم لازم به نشان دادن نیست و بعد دلیل شکستگی را پرسیدم. در نهایت هم بخاطر عدم تطابق سنی ارجاعش دادم و اصلا آزمون نگرفتم، ولی والدین عزیز! اوصیکم به تربیت جنسی و آموزش حفظ حریم بدن. من آزمونگر هوشی بودم که کودکی بی محابا با اولین سوال، جلوی من شلوارش را پایین کشید، فلذا خطری او را تهدید نمی کرد، اما در آینده چطور؟ می توانید این را تضمین کنید؟
*اینکه می گویم «مراجع» منظورم به آن معنای «مراجع-روانشناس» نیست. ولی نمی دانم دیگر چه نامی باید برای آن بگذارم و خب توی این پایگاه، همه بچه ها را «مراجع» خطاب می کنند!
**این پست ها را که می نویسم، دل خودم می لزرد که حالا خودت چه پخی هستی و چه گلی می خواهی به سر تربیت فرزندت بزنی؟ :) حقیقتش منظورم سرزنش مادر آن بچه نبود، منظورم فقط این بود که تربیت جنسی چقدر مهم است و تیپیکال خانواده ایرانی چقدر نسبت به این موضوع بی توجه!