باز هم برمیگردیم به یک چیز: معنا.
به جز حضور تو، هیچ چیز در این جهان بی کران را جدی نگرفتم، حتی درس و مشقم را.و این چنین، نمرات واحد هایم بعد از تو معنی دیگری خواهند داشت.
- ۰ نظر
- ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۰۳
به جز حضور تو، هیچ چیز در این جهان بی کران را جدی نگرفتم، حتی درس و مشقم را.و این چنین، نمرات واحد هایم بعد از تو معنی دیگری خواهند داشت.
معمولا آدم ها جوری «دچار» می شوند که فکرش را نمی کنند. انقدر که در تمام مدت گرفتاری زیر لب زمزمه می کنند : چه کسی فکرش را می کرد؟
فریاد می زنند ببینید و بشنوید
کور و کر ایم،
حوصله ی شرح قصه نیست.
وقتی عطش، طعم تو را با اشک هایم می چشید.
یک بار در وبلاگ قبلی پست کرده بودم: «انتظارت تماما در من کشته شده». همان. با این تفاوت که این دفعه می دانم دارم درباره ی چه حرف میزنم.
فهمیدم چرا فکر می کردم دارم ذره ذره آب می روم. چون دارم ذره ذره آب می روم! امروز خودم را وزن کردم و از ۴۹ به ۴۳ تنزل پیدا کرده بودم. و بله ... پس شد آنچه شد و من از لیمومی رژیم چاقی گرفتم. چه کسی فکرش را می کرد؟ برادر می گوید چاقی که رژیم نمی خواهد. اما اگر برنامه ای نباشد، من نمی توانم اضافه بر اشتهایم (که آن هم بسیار ناچیز است) چیزی بخورم. بووم ... یک جنبه ی دیگر از J بودن در امبیتیآی . چه ربطی دارد؟ چرت می گویم.
هیچ توجیهی نمی تواند مرا آرام کند. هیچ توجیهی. دیدم و شنیدم و تجربه کردم ولی هیچ چیز در این جهان بی کران، پادزهر این زهر کشنده نیست. کسی چه می داند، شاید بعداً پیدا شد و آن وقت آرام زمزمه می کنم: بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟ ...
دلم میخواهد یک رژیم چاقی بگیرم یا یک چیزی شبیه این. دارم ذره ذره آب می روم و از چیزی که بودم هم کوچک تر می شوم.
دوشنبه بعد سه ماه می روم مدرسه. امیدوارم خانم آل باشد و بنشینم رو به رویش محکم بگویم من سال بعد در این مدرسه کار نخواهم کرد. و او بدون معطلی قبول کند. اما متاسفانه ماهی ها به راحتی از دست خانم آل لیز نمی خورند.