پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال ۱۰ سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

کارما

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ب.ظ

من به تمام چیز هایی که می خندیدم، - در حد خودم - دچار شدم. به شعر، به انقلاب، به متن های طولانی بلاگ، به پیج های پابلیک، به احساسی بودن. فکر کنم فقط فلسفه مانده. [که البته بخاطر ۶۵ درصد سنسینگ بودنم و ۳۵ درصد شهودی بودن مابقی، بعید است به آن دچار شوم. یکی نیست بگوید با این میزان از غیر شهودی بودن روانشناسی خواندنت چه بود. البته آمار و نوروساینس چشم غره می روند که مگر ما شهودی هستیم؟ مگر کم مجبور شدی هی ساختار نورون ها را مرور کنی و فلان ؟ این بود «دوستت دارم، دوستت دارم» هایت؟] آه عزیزان از این نوشته ها رد بشوید. فقط رد بشوید.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۳
  • سایه

بزرگواران!

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ ب.ظ

حکم مستوری و مستی،

همه بر عاقبت است.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۰
  • سایه

پشتیبانان هزارچهره

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ب.ظ
آن روزی که پشتیبان شدم، می دانستم علاوه بر یک مشاور تحصیلی باید یک روانشناس، یک دوست، یک بزرگتر، یک همه چیز دان ،یک هنرمند - جهت زیبا کردن برنامه هایشان - یک انگیزه دهنده شبیه آن مرد های زردی که مدام میگویند فلان را به بیسار پیامک کنید، یک مقصر شناخته شده برای والدین برای وقت هایی که بچه هایشان درس نمی‌خوانند، و یک جادوگر جهت افزایش ناگهانی ظرفیت شناختی شان باشم.
  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۲۱
  • سایه

Let it go, let it gooo

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ

بعدا اگر قسمت شد یک ضمیمه برای کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها می‌نویسم به اسم «هنر ظریف رهایی از دغدغه های درس و دانشگاه - ویراست ششم مخصوص ورودی های ۹۷ دانشگاه تهران و تمام هم‌کلاسی هایم از سرتاسر دانشگاه در کلاس عمومی»


  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۸
  • سایه

کجایند بلاگر های بی ادعا؟

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۹ ب.ظ
اگر می فهمیدم ساعت ۶:۳۶ دقیقه صبح ، چطور عکس جوانی های محمدرضا شریفی نیا را در یک بلاگ پست می کنید، دیگر نیاز نداشتم ارشدم را بگیرم. حقیقتا بروز شده ها، آدم را نا امید می کند. من گاهی برای خواندن وبلاگ های خوب، بلاگفا را هم سر می زنم. آنجا هم چنگی به دل نمی زند. این بازی کثیف را تمام کنید حقیقتا.
  • ۲ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۹
  • سایه

ناشناس

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ب.ظ

حقیقتا کیستی که در حین دوچرخه سواری در حالی که بافت موهایم را باز کرده ام، در نیمه ی خرداد و اوج گرما، زیر لب زمزمه می کنم: تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم ؟ تو کیستی که من از موج هر تبسم تو ...

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۴۷
  • سایه

آینه

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵ ق.ظ

دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۵
  • سایه

پشت به زین

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵ ق.ظ
من، حال در جایگاه تو ام. همان احساس تو را تجربه کردم ولی من آدمی را با بی رحمی از سر راهم به کنار پرت نکردم. من به خودم دروغ نگفتم. من کسی را دچار نکردم و من مثل تو نبودم.
  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۵
  • سایه

.

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

پلک بزن تا بپرم

مَستیِ چشمان تو ام.


  • ۰ نظر
  • ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۰
  • سایه

غم پروریم، حوصله شرح قصه نیست

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ب.ظ

در سطر به سطر وبلاگ های آدم ها، در حرف زدن هایم با دانش آموز ها، در تمام جلسات مشاوره و درمان، در تمام واحد ها و درس های رشته ام، یک حقیقتْ پنهان شده و آن هم اینکه هیچ انسانی نیست که رنج نداشته باشد. قبلاً یادآوری این حقیقت مرا به مرز آرامش می رساند و بی قراری هایم را پایان می داد. الان اما، سلولی در من تکان نمی خورد.


  • ۰ نظر
  • ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۵
  • سایه