پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

Day 29

شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۴۲ ق.ظ

Writing challenge: Day 29: my goals for the future

من مخالف گفتن اهداف و در بوق و کرنا کردنشان هستم. یعنی معتقدم اگر هدفی دارید، فعلا در خفا مسیرش را پیش بگیرید. اگر محقق شد که چه بهتر، آن وقت به همگان بگویید، اصلا در روزنامه های کثیر الانتشار چاپ کنید، ولی اگر محقق نشد آن وقت خودتان می مانید و خودتان. در صورتی که اگر به همه می گفتید، خودتان می ماندید و یک ایل و تبار که باید به آنها جواب پس دهید.

مثلا سر رتبه ی کنکورم من همین کار را کردم. با احدی در طول یکسال در مورد اهدافم، رتبه های آزمون های آزمایشی ام یا هر چیز دیگری صحبت نکردم. وقتی که رتبه ها آمد آنوقت به آدم های دیگر گفتم. یکبار یک بنده خدایی رتبه کنکورم را پرسیده بود، مامان گفته بود مثلا رتبه اش n شده. بعد بنده خدا دوباره پرسید منظورتون n هزاره؟ مامان گفته بود نه بزرگوار! خود n! حالا حکایت هدف ها هم همین است. سطح انتظار آدم ها که از ما پایین باشد، هی نگوییم من میخواهم فلان شوم و میخواهم بیسار کنم، با آرامش زندگی می کنیم، به کسی جواب پس نمی دهیم و خلاص!

اینها را گفتم که بگویم خیلی این جا از هدف هایم به طور خاص نخواهم نوشت. اما در کل، من می خواهم یک روانشناس خوب، یک همسر و مادر خوب، یک بنده ی خوب و یک فرد مفید برای جامعه ی زمان ظهور باشم! حالا اینکه اینها دست بدهد یا ندهد بخشی اش قسمت است و بخشی تلاش من. قسمت را کاری نمی توانم بکنم. آمدیم و من هیچ وقت ازدواج نکردم! آمدیم و هیچ وقت بچه دار نشدم! آمدیم و هیچ وقت نشد که ارشد بدهم یا روانشناسی حرفه ی من شود! اینها دست من نیست و امیدوارم خدا ما را به قسمتش راضی کند. ولی بخش دوم، که خب دست من است و امیدوارم مدام این را به خودم یادآوری کنم که آینده ام و اهدافم را خودم می سازم! نه شخص دیگری.


پی.اس: چالش روز های آخرش را طی می کند. فردا روز آخر است و دی اند آو د استوری.

  • ۰۰/۰۱/۰۷
  • سایه

نظرات (۲)

اون بنده خدا چی با خودش فک کرده که یه هزار گذاشته پشت رتبه ش؟:///

گفتم شاید اشنای نزدیک باشه چیز بدتری نگفتم-_-

پاسخ:
نه خیالت راحت همسایه بود. به مامانم گفت منظورت ۱۳ هزاره دیگه ؟ :)))

اسکللل-_-

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">