Day 22
شنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ۰۶:۵۸ ب.ظ
Writing challenge: Day 22: write about today
امروز خانه ی مادرجونیم. آلرژی من عود کرده ولی نمی دانم چرا عطسه هایم تا لب آب مرا می برند و تشنه برم می گردانند. و سرم بخاطر همین عطسه نکردن های مدام و کم خوابی درد گرفته.
مامان دارد با سید رضی و سید مرتضی مسئله حل می کند. می گویم بیا چادر هایت را برش بزن مادرم، بگذار مادرجون آنها را بدوزد. مادر وا نمی دهد و پیش برادر زاده هایش نشسته و سه تا فیزیک و ریاضی و نرم افزار و سخت افزار خوانده با هم بحث می کنند. حالا فهمیدم به چه کسی رفته ام.
موقع ناهار، مادرجون داشت تعداد بشقاب ها را می شمرد و گفت ۱۳ نفریم! بعد دوباره سری از سر تاسف تکان داد و گفت هیچ کدامتان عرضه ندارید ما را ۱۴ نفر کنید! نه خاله سین بچه دار می آورد، نه تو ازدواج می کنی، نه پسر دایی هایت. خندیدم و چیزی نگفتم.
تصحیح امتحان روان و اقتصاد بچه ها مثل یک بار روز هاست که بر دوشم سنگینی می کند. وویس های بشارت و فیروزی و شاهمرادی را هم گذاشته ام برای عید. ولی خب یک هفته اول را حقیقتا نمی توانم. تا دوشنبه که هیچ. بعدش هم برنامه مشخص نیست.
و این هم از امروز. گذران روز های ۲۰ سال و ۱۱ ماهگی.
پی.اس: فهمیدم مسئله حل نمی کردند. در واقع نمیدانم برای کجا، داشتند سوال طرح می کرد.
- ۹۹/۱۲/۳۰
تصحیح برگه کلا چقد جانکاهه. مخصوصا برگه این بچهه ها-_-