پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

Day 21

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۵:۳۵ ب.ظ

Writing challenge: Day 21: write about LOVE

درباره لاو می نویسم ولی نه با این غلظتی که نویسنده چلنج با حروف بزرگ آن را نوشته :)

صبا در کانالش نوشت: «عاشق خدا شید. بقیه ش چرته.» من تجربه ی چندانی در باب عشق ندارم که بخواهم اینجا بروم بالای منبر ولی زندگی چندباری مرا گیر آورده و خب احتمالا در باب همان ها بنویسم.

می خواهم نتیجه گیری را همین اول بگویم. بزرگواران! خدا نمی گذارد یک انسان، معنای زندگی یک انسان دیگر شود! من این را با گوشت و پوست و خونم چشیده ام و تجربه کرده ام. قرار بود که خدا بشود معنای تمام زندگی و ما یکهو می زنیم زیر همه چیز و یک انسان فانی کوچک و حقیر را انتخاب می کنیم و او می شود همه ی معنایی که از زندگی می خواهیم. و بله شما هم جای خدا بودید آرام نمی نشستید! خدا نمی تواند به قهقهرا رفتن بنده هایش را ببیند. عاقبت چنین رابطه ای، قطعا و قطعا فراق است و دوری.

من عشق را محبت پر شور و داغ معنا می کنم و دوست داشتن را محبت آرام و آهسته و گرم. مثل تفاوت آتش و شوفاژ! و طبیعتا من نزدیک آتش هم نمی شوم ولی نزدیک شوفاژ چرا! بعد از اتفاقاتی، از خدا خواسته ام محبت احدی را در دل من نیندازد مگر کسی که او را همسر خواهم نامید. و او هم باید خدا را و امامش را بیشتر از من دوست داشته باشد. من نیز هم!

شاید حرف هایم کلیشه ای به نظر بیاید. قبول دارم. تا دو سال پیش اگر کسی این حرف ها را به من می‌گفت، می گفتم برو بابا، لابد مقصود از شراب در تمام شعر های حافظ هم شراب عرفانی ست؟ لابد گل در بر و می در کف و معشوق به کام است هم دارد درباره رسیدن به خدا حرف می زند؟ ولی گفتم که! زندگی چند باری مرا گیر آورده و چند درس درست و حسابی به من داده! یکیش همین! انسان ها فانی هستند. عشق نسبت به یک انسان نیز فانی ست، عاقبتش دوری ست، گریه و زاری ست. بلا ست. و امیدوارم آدم ها از بلا به دور باشند!

قطعا به ذهن خواننده این متن، خطور می کند که لابد مخ این دختره تاب دارد! لابد در زندگی شخصی اش آدم یخی ست و به کسی محبت نمی کند. لابد بعد ازدواج هم همسرش را دوم شخص جمع خطاب می کند و نهایتاً خیلی بخواهد به طرف حال بدهد یک لبخند می زند! اگر چنین تصوری دارید حق دارید ولی اشتباه است. من پر از احساسات ته نشین شده ام. پر از شعر های مشیری، پر از «تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم» ، پر از «کتبتُ قصة شوقی و مدمعی باکی، بیا که بی تو جان آمدم ز غمناکی!»

ولی فانتزی هایم را دور ریخته ام. تصورم از عشق را از فیلم های هالیوودی و سریال های کره ای و رمان های ۹۸ ای ها پاک کرده ام. عشق و زندگی اینطور نیست. زندگی جدی تر از این حرف هاست که در آغوش ها و بوسه ها و حرف های عاشقانه خلاصه شود. و باز هم یادآور می شوم که کل من علیها فان! و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام!

  • ۹۹/۱۲/۲۹
  • سایه

نظرات (۶)

👌🏻👌🏻😔

  • سیمیا ‌‌‌‌‌
  • من هم فکر می‌کنم عشق بلاست ولی امیدوار نیستم آدم‌ها از بلا دور باشند! و فکر کنم شاید اگر زندگی چندبار دیگه هم گیرت بیاره، از این نگاه صفر و یکیت دست برداری :))

    پاسخ:
    من منتظر همچین کامنتایی بودم جدی :}
    شاید هم نتونستم معنایی که از عشق تو ذهنم دارم رو برسونم. در کل حرف اینه عشق کل زندگی نیست. و اگر باشه و آدم معنای زندگیش خلاصه بشه در یک نفر دیگه، بلاست و اینجا واقعا معتقدم بلا به دور :}

    من باهات موافقم. ولی باور کن کسایی که قبول ندارن تا خودشون نفهمن نخواهند فهمید و هرچقدر امثال من و شما بگیم به دیدگاه یکطرفه مذهبی و اعتقادی و چه و چهتعبیر میشه.  

    پاسخ:
    از این جهت قبول دارم که قسمت زیادیش درونیه. و حقیقتا اصراری بر نسخه پیچیدن برای آدم های دیگه ندارم. این نظر و تجربه ی من بود، که می‌تونه درست یا اشتباه باشه :}
  • سیمیا ‌‌‌‌‌
  • من که نگفتم عشق، کل زندگیه و معنای زندگی خلاصه می‌شه در معشوق. این حرف، یک سر همون نگاه صفر و یکیه که من باهاش مشکل دارم.

    راستی یه بار گفته بودی منم این چالش رو بنویسم ولی فرصت نکرده بودم جواب بدم. من تا حالا چالشی برای نوشتنم نذاشتم و به ندرت دعوت به چالش‌های وبلاگی شدم و همون ها رو هم ننوشتم هیچ‌وقت. خدا از سر تقصیراتم بگذره! موضوعات چالش رو توی پست روز اولش دیده بودم. الان دقیق یادم نیست ولی یادمه درمورد بیشترشون حرفی نداشتم که بزنم. خلاصه که خیلی ممنونم از دعوتت :)) ولی مال من و مدل من نبود این چالش.

    پاسخ:
    نه اشتباه نشه. نگفتم که منظور تو این بود. منظور خودم از بحث رو گفتم :} ولی می فهمم.
    هییبچ اشکالی نداره. من خودم خیلی گارد داشتم در مقابل این چالش ها. این دیگه یهو اومد :} حقیقتا که از نوشته هات خوشحال میشم. بی چالش و با چالش.

    منظورم رو تو بهتر بیان کردی سایه

    افرین بهت

    پاسخ:
    استارتش رو تو زدی تو کانال. *__*

    من چراااا این پست رو نخونده بودم؟🚶‍♀️

    چقدر موافقم. چقدر موافقم.

    پاسخ:
    به به نکات مشترک کم کم پیدا دارن میشن :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">