پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

پند امروز

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۹، ۰۶:۱۲ ب.ظ

آدم ها که به کسی احساس پیدا می کنند، رسیدن به او را تصور می کنند. تمام لحظات خوبی که می توانند با او داشته باشند، تمام لبخند ها، کوچک ترین اشاره ها، کوچک ترین حرکات را به خاطر می سپارند. [البته اگر عاشق خوبی باشند!] ولی میخواهم فقط یادآوری کنم که چه بسیار داستان های کوتاهی که اینطور گفته شدند: «اره فلانی خیلی اون دختره/پسره رو می خواست ولی خب نشد» ، «اون دو تا همو میخواستن ولی قسمت نشد» ، «دوسش داشت ولی نشد، شرایطشون جور نشد».

همیشه به کسی که می خواهیم نمی رسیم. چون خدای عاشق های به هم رسیده، خدای عاشق های بهم نرسیده هم هست. [پست در مورد خودم نبود. واضح است.]

  • ۹۹/۱۲/۱۱
  • سایه

نظرات (۱)

چقد زیبا و احساسی بود خواهر اشکمان درامد :(

پاسخ:
:,(((( اختیار دارید احساسی بودن از خودتونه :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">