پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

مشترک گرامی! شما طلبیده شدید!

جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۳۶ ب.ظ

امروز به مادر بزرگم گفتیم: «مادر جون چی میخواید براتون بگیریم؟ چی لازم دارین؟» مادربزرگم هم گفت: «یه داماد خوب، سه تا عروس خوب، ارامش،‌ آسایش، سلامتی و نوه!»

خلاصه آقای لیو! مادربزرگم احضار تان کرده. وگرنه من دیگر خیلی اصراری هم به زود آمدن شما ندارم حقیقتا. ولی خیلی دوست دارم دو تا عروس دیگر زود وارد خانواده شوند و خاله سین باردار شود. برادرم را هم زن نمی دهم. خلاص.

  • ۹۹/۱۱/۱۷
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">