پس گفتی از خود خبرت چون نیست، هوم؟ :)
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۴۶ ق.ظ
آخر در این وبلاگ، به چه گویم هست؟ از خود خبرم چون نیست؟!
[البته هزاران هزار روزمرگی دارم برای نوشتن. حوصله ی نوشتن ندارم. برای مثال: تا به حال ترس جدی ای از افتادن درسی نداشتم جز این ترم، کلاس تعدادی. فهمیدم چقدر برون گرا تر از آنچه هستم که می پندارم، دیشب که به چهارمین پاگشای یک زوج - در این ایام کرونایی - دعوت شدیم، فهمیدم چهارمیش هست، ولی آخریش نیست :} و در نهایت من چرا امروز انقدر زود بیدار شدم؟ شاید تاثیر خانه ی مادرجون خوابیدن، تا دیروقت با عسل و آقای برادر بیدار ماندن و داشتن حلیم به عنوان صبحانه است. در نهایت به قول تعدادی، شما را به خداوند بزرگ می سپارم و برای همه شما آرزویی جز موفقیت ندارم. تنکیو. نکست.]
- ۹۹/۱۱/۱۷