پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

نامه به دختری که هرگز زاده نخواهد شد.

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۵۰ ق.ظ

حاء نازنینم سلام!

داشتم برنامه امتحاناتم را می ریختم و چون ریختن برنامه امتحانات و درس خواندن، همیشه آدم را به کار های دیگر می کشاند، این شده که الان اینجایم و این پست را برای تو می نویسم. بله فقط دو هفته به امتحاناتم مانده و من تازه دارم برنامه اش را می ریزم. چون مادرت از آن مدل هایی نیست که دو ماه به امتحان هر روز یک فصل از فلان کتاب را بخواند و خلاصه نویسی کند و بعد یک هفته به امتحان همه را دوره کند. مادرت از آن آدم هاست که تمام امتحان های مدرسه اش را ساعت 10 شب شروع می کرد. امتحانات دانشگاهش را هم 10 روز مانده به شروعشان، برنامه می ریزد که کدام را می شود شب امتحان خواند، کدام را باید دو سه روزه تمام کرد. البته کلاس دکتر بشارت نارنین را واقعا باید به احترام آن بزرگ مرد زودتر شروع کنم. نماینده ورودی مان برنامه حدودی ترم بعد را گرفته و فهمیدم بازم هم با رضازاده کلاس داریم. امیدوارم این بار بچه ها همکاری کنند و زیر بار این خفت نرویم. در گروه گفتم که عوض کردن رضازاده را به عنوان "پیشنهاد" با حاتمی مطرح نکنند و یکجور هایی فقط "اعلام" کنند که اگر رضازاده باشد اصلا بر نمیداریم. هر چند باز چند تن از عزیزان این ورودی می توانند چنان حماسه ای بیافرینند که مجبور شویم باز با رضا زاده برداریم و آخر ترممان باز بشود یوم الحسرت.

از این هفته بچه های مدرسه می توانند حضوری بیایند و درس بخوانند و من با اینکه دور کاری را بسی دوست می دارم چون مجبور نیستم آن مسیر دور خانه تا مدرسه را اسنپ بگیرم و عملا بخشی از حقوق آن روزم را بدهم به راننده های اسنپ، ولی دلم برای چک کردن برنامه های کاغذی و حرف زدن رو در رو با بچه ها - در کمال تعجب - خیلی تنگ شده بود! دلم یک مافیای خیلی درست و حسابی می خواهد. کاش با این بچه ها بتوان خوب مافیا بازی کرد. و کاش من مافیا نباشم :| خیلی دلم می خواهد شهروند باشم و کل مافیا ها را یک تنه بیندازم بیرون :)

من همیشه فکر می کردم کاش می شد تو از بچگی علاوه بر زبان مادری ات، انگلیسی را یاد بگیری. نه اینکه بخواهم از این لوس بازی های مهدکودک های دو زبانه در بیاورم و اصلا اعتقادی به کلاس زبان برای بچه های 4-5 ساله ندارم! با آن کلاس های کسل کننده  که پر از کلمات به درد نخور است و کلی زور می زنند که اسم اشکال هندسی را به انگلیسی به تو یاد بدهند در صورتی که بعید است تو سالهای آتی در مکالماتت، کلمه ی "بیضی" و "مثلث" را به کار ببری! دوست داشتم صبح ها که بلند می شوی، هم بشنوی: صبح بخیر عزیزکم! هم: good morning sweetie! و حالا که دارم صرفا برای تفریح با دولینگو 17 روز پیاپی اسپانیایی می خوانم - البته این شروع به اصرار خاله سپیدارت بود. که خودش درجات عرفان فرانسوی را پیموده است - ممکن است حتی در کنار دو عبارت دیگر، hola carino! buenas dias را هم بشنوی :)))

پرتقال من! اگر تست نئوی من را بگذاری جلویت و تحلیلش کنی، میبینی که من خود سرزنش گری پایینی دارم و این در نوع خودش واقعا چیز خوبی ست. در گذشته که نگاه می کنم، می بینم چیزی نیست که از انجامش پشیمان باشم. یا از راه درستش رفتم و به طریق درست انجامش دادم یا اگر هم می شد طور دیگری انجام شود، من تلاشم را کرده بودم و مشورت هایم و عقلم مرا به سمت تصمیمم هدایت کرده بود و نهایتا از آن درس گرفتم. در گذشته که نگاه می کنم، چیزی نیست که بخواهم خودم را بابتش ببخشم، جز یک چیز. جز یک تصمیم غلط. که ممکن است تا آخر عمر حسرتش را بخورم ولی زیبای من! سعی می کنم خودم را ببخشم، توسل کنم، گاهی اشک بریزم و فقط زیر لب زمزمه کنم : یا رادَ ما قد فات!

کوچکم، این روزها دیگر خبری نیست. دلم برایت تنگ شده، there's nothing else to say، و te amo mucho!


رونوشت به:

میم.صـآد و میم.هـ ، پسرکانم. [تبعیض تا کجا! ]

  • ۹۹/۱۰/۱۵
  • سایه

نظرات (۱)

این دیگر چه عنوانی است؟!

اخ که من -جلو جلو- قربان همه فندق هایت بشوم ^_^

از طرف من صبح ها یک bonjour ma chérie هم به حاء جان بگو :)

پاسخ:
عنوانی درست.

الحق خاله بودن برازندته :,)) بقیه لوس بازیا رو واتس می گم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">