مصیبت وارده ۲
یکسال پیش تقریبا در چنین روزی، این نوشته را نوشتم. دوشنبه اش هم با سپیدار رفتیم جلوی در دانشگاه. البته اگر میدان انقلاب را جلوی در دانشگاه حساب کنید. چون طبیعتا سیل جمعیت و هجوم برادران بزرگوار و تلاش برای حفظ شئونات اسلامی :)) مانع از این می شد که بخواهیم یک متر هم جا به جا شویم. چیز هایی که از آن روز به یاد می آورم این است که سوار مترو شدم، یک جایی در کنار میدان انقلاب ایستادم و تلاشهایم برای تماس با سپیدار بی ثمر بود. ساعت ها بعد، پیکر های مطهر از کنارمان رد شد ولی من کماکان در گوشه های خیابان «اقا لطفا مواظب باشین، آقا میشه یذره برید اونور تر» گویان ایستاده بودم. گشنه بودم، خسته بودم، از تقریبا ۳۰-۴۰ بار تماس نا موفق با سپیدار کلافه بودم، ولی پشیمان نه.
خوشحالم که آن روز رفتم. و هیچ وقت فکر نمی کردم که این حرف را بزنم ولی من معتقدم حاج قاسم نه چهره ای سیاسی ست، نه حزبی، نه مربوط به قشر خاصی. حاج قاسم حاج قاسم بود و آن روز برای من یادآورِ «یُعزّ من یشاء» !
- ۹۹/۱۰/۱۲