گزارشی کوتاه
امروز رفتم دکتر تکلیف آن ۲۲ روز کذایی را بدانم. چیزی نبود، تقریبا همه چیزِ آزمایش هایم نرمال بود و یک مشکل وجود داشت که با قرص حل می شد. و همینطور منیزیم بدنم هم کم بود و تا دو ماه باید شاسه های پودر منیزیم را روی زبانم ریخته و منتظر باشم که حل شوند. تمرین های خانم صاد را انجام می دهم، گاهی با غم، گاهی با گریه، گاهی خواب آلود. البته ملالی نیست چون پارادوکس + تایم تیبل، می دهد cure. هزار بار راهم را می چینم، برمیگردم، به خودم نگاه میکنم، همه چیز را بهم میزنم و دوباره از اول! یک چینش جدید! واقعا مغزم درد می گیرد. هی دو دو تا چهار تا می کنم، گاهی می شود پنج تا، گاهی چهار تا، گاهی جواب در نمی آید، گاهی هم میگویم دو دو تا؟ و ذهنم می گوید: حقدااااژ دِ فووووول! [اگر ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی را دیده باشید، می دانید چه می گویم!]
نمی دانم. توکلت علی الحی الذی لایموت.
- ۹۹/۰۹/۳۰
وسط چنین پستی واقعا انتظار حغداژ د فول رو نداشتم!
اما باشکوه بود.
+کاپ ِ رو مخ ترین کامنت ممکن!