پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

آمدم یک بیتش را انتخاب کنم، نشد :]

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۸ ق.ظ

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم

آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تاسحر

او از ستاره دم زد و من ازتو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید

من برق چشم ملتهب ات را رقم زدم!

تا کور سوی اخترکان بشکند همه

از نام تو به بام افق ها، علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب

نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم ..

هرنامه را به نام وبه عنوان هرکه بود

تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم :)

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد

شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی ام مپرس که من نیز در ازل

همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

*منزوی

  • ۹۹/۰۹/۲۶
  • سایه

نظرات (۳)

ثممممین من عااااشق این شعرم و دبیرستان بودیم حفظش کردم.

واهااای 😍😍😍

عاشق نقاطیم که ما به سلیقه مشترک میرسیم توش****_****

پاسخ:
آره حقیییقتا زیباست  :)))
وایسا دیگه چیا بود به نقاط مشترک رسیدیم؟ 

شت یادم نمیاد-_-

اما بازم بودن بابا خیلی بودن😬

پاسخ:
منمممم یادم نمیاد ولی حس میکنم خیلی بود :)))

خیلی خوبه:)))-_-

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">