دنیای معلم های 20 ساله.
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ
1. نمیدانم چه حس خوبی است وقتی که برگه بچه هایم را صحیح میکنم و حس می کنم واقعا درس خوانده اند! و از "خانم برگه ها رو صحیح کردین؟" گفتن هایشان هم در طول هفته مشخص است که امتحان را خوب داده اند :) هفته پیش 6 نووووع سوال متفاوت برای بچه های یازدهمم طرح کردم که فکر پیچاندن مرا از کله شان بندازند بیرون، و چون احساس خطر کرده بودند، تقریبا همه معلوم بود که خوانده اند :))
2. یکی از دانش آموزانم، با من در مورد تجربه ناموفق خودکشی اش صحبت کرد و از من قول گرفت که به هیییچ کسی نگویم. و چون خطر قرمز روانشناسی دقیقا همینجاست! آسیب رساندن به خود و دیگران! و در این شرایط رازداری تقریبا هیچ معنی ای ندارد! با زهرا.ب و محیا درباره اش حرف زدیم، راه حل ارائه دادیم و حتی از خانم صاد جویای یک روانپزشک خوب شدم. قرار است حضوری ببینم اش و مفصل صحبت کنیم! امیدوارم نتیجه بخش باشد! زهرا.ب میگفت ابراز این حرف به من، به معنی نوعی کمک طلبی ست. امیدوارم جلسه حضوریمان، جلسه مفیدی باشد. و در حین صحبت هایی که با محیا و زهرا داشتم، یک چیز برایم مسلم شد. من کمک کردن به آدم ها را دوست دارم و اگر روانشناسی، به معنای کمک کردن به آدم ها باشد - و نه مباحث تئوری و کلاس های تعدادی و رضازاده و کتاب های بیخود - من میتوانم دوستش بدارم!
پ.اس: حالا این ها به کنار، واقعا 20 ساله ام؟ باورم نمی شود!
- ۹۹/۰۹/۲۵
این قسمت " خانوم برگه ها رو صحیح کردین " همیشه نشانه خوب دادن امتحان نیست...
ولی حالا استثناعا بچه های شما خونده بودن :)))))
در مورد اون دختر ...
کاش یه جوری باهاش صحبت کنین که نفهمه با بقیه صحبت کردین :)))
من اگه جاش بودم و میفهمیدم با شخصی صحبت کردین جدای از این که نابود میشدم حتما یه کاری میکردم... :)))