سِرّ
شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ب.ظ
خدایا من حتی دیگر خودم را برایت لوس نمی کنم. حتی مثلا دیگر چشمانم را نمی بندم ولی یواشکی زیر چشمی نگاهت کنم. من دیگر واقعا نشسته ام روی جدول های کنار خیابان. دستم را زیر چانه ام زده ام و نگاه می کنم. فقط نگاه می کنم. نه لبخندی بر لب دارم نه اشکی بر گونه ها. نه از سرما می لرزم نه از گرما کلافه ام. خدایا، من دیگر هیچ ام. هیچ. نه از آن هایی که بگویم : هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی!
از آن هایی که منم آن «سایه» ی هیچ ...
- ۹۹/۰۳/۱۰