رویا های دور و درازی که احتمالا روزی به آنها خواهم خندید.
گاهی خودم حس می کنم که این تصمیمات و فکر ها و حتی انرژی گذاشتن برایشان، دیوانگی ست. و مطمئنم اگر کسی جز سپیدار یا فاخته ازشان مطلع بود با نگاه عاقل اندر سفیهی مرا می نگریست و می گفت: «ظاهراً فیلم زیاد می بینی نه؟» ولی واقعا من خیلی فکر کرده ام، بالا و پایین کرده ام، مثبت و منفی هایش را تا حد خودم سنجیده ام و به این نتیجه رسیده ام که این هدفِ غایی، انقدر برایم ستیزفایینگ و راضی کننده هست که فعلا در راهش وقت و انرژی بگذارم. هر چند فردا، پس فردا، ماه بعد، دو ماه بعد، یا مدت های مدید بعدی بیخیال و پشیمان بشوم. مهم نیست. مهم این است که به قول سیمیا، خواستنِ چیزی، گود برداری روح است. حتما باید جایش را پر کنی تا به چشم نیاید. و من برای پر کردن تمام ناکامی هایم، چنین چیز دور و احمقانه ای را می خواهم. در حقیقت چنین چیزی حکم سیمان را دارد. محکم، نفوذناپذیر، سخت و دور، غیر قابل برگشت. از منِ کمالگرا بعید بوده که به ناکامی هایم جلوی آدم ها اعتراف کنم ولی خب این چند وقت این کار را کرده ام و حال هم از آنها می نویسم. به هر حال. دتس ایت.
- ۹۹/۰۸/۲۷