درآمدی بر سه سال پیش، آن وقت ها که کنکوری بودم.
پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۳۰ ب.ظ
درست است که من آخر سال پیش دانشگاهی فقط لحظه شماری می کردم که کنکور را بدهم و از این قفس رها شوم، ولی به عقب که بر میگردم می بینم حال آن موقعم را خریدارم :) حال کلاس های ریاضی خانم نیکنام و آقای محمدی نژاد، حال کلاس های فلسفه خانم قاسمی، حال شنبه هایی که آزمون می دادیم، حال شنبه ها و سه شنبه ها که پشتیبانم میآمد مدرسه، حال خنده های توی سرویس با فاخته و نب، با مترو برگشتن ها و دلیمانجو خریدن هایمان، جمعه هایی که هر یه هفته یکبار آزمون گزینه دو و سنجش می دادیم و تعطیل بودیم و برای من مساوی بود با خواب، سینما رفتن و استرس رفرش کردن صفحه برای دیدن رتبه ام، فرقی نمی کند حال افتضاح اسفند ماه و گریه های بلند بلند و نتیجه ی نامطلوب اولین سنجش جامع را در نظر بگیریم یا حال رتبه ی تک محبوبم در سنجش آبان و گزینه دوی جمع بندی نیم سال اول. من پیش دانشگاهی ام را با وجود سیما، سنجاب، فاخته، ریاضی، تست های دستور ادبیات، خودکار زِبرای آبی و دلی مانجو های ایستگاه مترو صادقیه دوست داشتم. و حقیقتا نمی دانم این بچه ها که این روز ها و درس ها را در خانه سپری می کنند و مزه ی هیچ کدام از این ها را نمی چشند، چطور و تا کی می توانند دوام بیاورند. حالا هر چقدر هم منِ پشتیبان روحیه و انگیزه و فلان و بیسار تزریق کنم.
پی.اس: می دانستید سرنوشت اینطور رقم خورد که ممکن بود من سپیدار را به جای روز اول دانشگاه، در روز اول سال پیش دانشگاهی ببینم؟ ولی خب خدا خود حکمت و خود هوشمندی ست. حتما صلاح بوده همدیگر را روز اول دانشگاه با جمله ی «ببخشید شما فلانی هستید؟» و «نه برو بابا فلانی کیه» ببینیم نه روز اول سال پیش در مدرسه مان با جمله «سلام، من سپیدار هستم» و «سلام، منم سایه ام» :)
- ۹۹/۰۸/۲۲