پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

پشتیبانان.

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۳ ق.ظ

۱. نشستم کلی فکر کردم که برای بچه های دوازدهم مجازی ام، چه کنم که هم خدا را خوش بیاید هم مرا و هم آن ها را! قبلا با هر برنامه هفتگی حضوری، یک رنگ و لعابی یا نوشته ای به جدولشان اضافه می کردم و از این خشک بودن در می‌آمد. اما الان حتی همچین کاری هم نمی شود کرد. هر چقدر هم صفحه ورد را خوشگلیزاسیون کنی، به درد نمی خورد. رفتم برایشان ۸ خوراکی خریدم و روی هر کدام یک نوشته گذاشتم. یکی مخصوص روز بعد ازمون، یکی مخصوص روز مطالعه، یکی مخصوص بعد کلاس آقای بهادر. همینطوری تا ۲۱ روز با ۸ خوراکی سر می کنند :) به نظرم دوست خواهند داشت. البته اگر بروند مدرسه و تحویل بگیرند!


۲. یک بچه ی کمال گرای فرهیخته ی فوق العاده مسئولیت پذیر دارم که امسال بخاطر حجم فشاری که به خودش وارد کرده آنقدر ها نمی تواند انرژی بگذارد و کامل درس بخواند. با محیا تصمیم گرفتیم به عنوان تکلیف و جزوی از برنامه، برایش تفریحات مورد علاقه اش را بگذاریم. مثلا ۱/۳۰ دیدن انیمیشن کوکو، ۱/۰۰ خوردن کیک هویج و چای در کنار خانواده، ۳۰ دقیقه مطالعه شعر و سرودن یک شعر کوتاه! یکبار سیما هم یک نسخه ی این شکلی برای من پیچید! اجازه داد یک روز کامل مدرسه نیایم و بروم کلی عشق و حال و تفریح! صبح با خانواده رفتیم ریبار کافه و یک صبحانه ی خیلی مفصل و زیبا خوردیم و بعد هم یادم نیست کجا رفتیم و چه کردیم ولی آن روز خیلی به من چسبید.


۳. آه کیک هویج. و ما ادراک ما کیک هویج.

  • ۹۹/۰۷/۲۵
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">