روز دهم، تئوری های انتخاب ورژن سایه.
روز دهم.
دلم میخواهد از همه ی انتخاب ها و تصمیم گیری ها فرار کنم و یک نفر راست و حسینی به من بگوید چه چیزی برایم بهتر است و من همان را بپذیرم! اما خب نمی شود چون این کار بزدل ها و ترسو هاست. و دقیقا زندگی همین است! انتخاب هایمان! من قبلا تصمیم گیری را انقدر برای خودم سخت نمی کردم. یعنی حقیقتش فکر نمی کردم انقدر سخت باشد! حتی یادم است آقای دکتر در مورد شک های یکی دوماهه در تصمیم گیری ها صحبت می کرد و من همیشه با خودم می گفتم چطور ممکن است! ولی نتیجه گرفته ام که خدا انقدر مهربان است که جواب «چطور ممکن است» را بی جواب نمی گذارد و می گوید اینطوری بنده من! اینطوری ممکن است! و بعد صاف تو را می گذارد وسط آن موقعیت که خوب خوب طعمش را بچشی. و بعد که خوب دهنت صاف شد رو به خدا می گویی خدایا دمت گرم! تازه فهمیدم این ها هم ممکن است! تصمیم گیری سخت است. خیلی سخت. خانم لام. همیشه می گوید که زندگیتان را بسپارید به امام زمان. و بگویید این من و زندگیم خدمت شما! دیگر شما پدرید و من فرزند. و چه کسی دلسوز تر نسبت به فرزند جز پدر؟ کاش مثل همیشه این بار هم پدری کنید و تصمیم درست را به دلم بیندازید. من خیلی کوچکم و ناتوان. و ما را نگاهی از تو تمام ست اگر کنی ...
- ۹۹/۰۶/۲۲