روز هشتم، نویسنده ای کوچک.
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ
روز هشتم.
حس می کنم باید یک دکتر تغذیه ای چیزی بروم. وضعیت اشتهایم دوباره دارد به حالت قبل بر می گردد و دماغم را بگیری جانم در می آید. مثل روز عاشورا که برای خودم ناشتا رفته ام بیرون و یک ساعت زیر آفتاب ایستاده ام و بعد حالم بد می شود و زنگ می زنم یکی از اعضای خانواده بیاید مرا با کاردک جمع کند و ببرد خانه. حقیقتا لاغری آسان تر است. قبل تر ها اصلا این چیزها برایم مهم نبود و خب البته قبل تر ها انقدر هم کمبود وزن نداشتم! اما از شروع دوران کرونا و فروردین و اردیبهشت و ماه های بعدش، هر کدام به گونه ای گذشت که ذره ذره کوچک تر شدم. و یکهو به خودم آمدم که دَمممممن گرل! وات د هل آره یو دویینگ تو یور سلف؟ شاید اصلا باید در روزنامه ها آگهی بدهم. بگویم هفت هشت کیلو لاغری معاوضه با هفت هشت کیلو چربی و عضله. تضمینی ِ تضمینی!
- ۹۹/۰۶/۲۰