پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

قربانی ات شوم ..

جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۵۷ ب.ظ

[به بهانه‌ی عید قربان و به بهانه پستی که برای نشانی نوشتم و به بهانه ی این پست از وبلاگ قبلیم و به بهانه گذشت ۱۴ قسمت از گوش دادن تنها مسیر]

گاهی دنیا ما را مجبور می کند که از دوست داشتنی هایمان بگذریم، گاهی عزیزمان را از ما می گیرد، گاهی فرصتی که خیلی وقت بود به دنبالش بودیم را از دستمان در می آورد و گاهی اتفاقات خوش را بر هم می زند.

کنار آمدن با این تلخی ها و نرسیدن به همه خواسته هایمان، تنها چیزی ست که ما را بزرگ می کند و ارزشمان را بالاتر می برد.

اما گاهی دنیا ما را مجبور به کاری نمی کند، گاهی به زور عزیزمان را از ما نمی گیرد یا فرصت های مان را بر هم نمی زند، عوضش ما را بین دو انتخاب، مختار می‌کند! و ارزش چیز تلخ را «انتخاب کردن» چقدر بیشتر از «کنار آمدن» با آن است!

گاهی به این فکر می کنم که اگر خدا خودش حضرت اسماعیل را از حضرت ابراهیم می گرفت، اصلا عید قربانی وجود نداشت! حضرت ابراهیم مختار بود که بین فرزندش - پاره ی تنش ، و قربانی دادن در راه خدا انتخاب کند و حضرت اسماعیل مختار بود که به فرمان خدا گوش کند یا نه. و چه سخت انتخابی!


ای صاحب زمین و زمان! ما مثل حضرت ابراهیم نمی توانیم این چنین با یقین و با لذت در راه خدا قربانی دهیم! ما حتی گاهی در قربانی کردن خواب لذت بخش صبح برای نماز مانده ایم ... اما شما دستمان را بگیرید ... دستمان را بگیرید که بتوانیم آنقدر بزرگ شویم که با شوق همه چیزمان را در راه شما قربانی کنیم و در راه شما قدم برداریم ... و چه رستگاری بزرگی!

  • ۹۹/۰۵/۱۰
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">