۲۰ سال روی دور تند
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۳ ب.ظ
روی زمین دراز می کشم و دستانم را دو طرفم باز می کنم و در سکوت مطلق خانه به سقف چشم میدوزم. و فکر می کنم. به هر چه که از ۵ اردیبهشت سال تولدم تا همین امروز، ۳۱ تیر ۹۹ اتفاق افتاده فکر می کنم. به بعضی روز ها با کیفیت بیشتر، به بعضی آدم ها دقیق تر، به بعضی اتفاقات طولانی تر. فقط خدا از آن بالا می تواند چشمانم را ببیند و تشخیص دهد که می خندم؟ اشک در چشمانم حلقه زده؟ پر از حسرتم؟ پر از امید؟ پر از «زندگی همینه دیگه» ؟ شاید هم پر از «چی فک می کردیم، چی شد!» ..
هر چه در چشمانم هست، نمی گذارم زیاد بروز کند و پلک هایم را روی هم می گذارم. لحظه آخر به ذهنم می آید چقدر استاد شناختی با این نمره دادنش نامرد است و انگار خودش دانشجو نبوده. کاش وارد گروه نشود و بعد به خواب می روم.
- ۹۹/۰۴/۳۱